نوشته شده توسط : محسن
زندگينامه :
سيد عليرضا رحيمي فرزند سيد محمدرضا در سال 1344 در روستاي سيدان از توابع
شهرستان بيرجند در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي
را در زادگاهش گذراند و براي ادامه ي تحصيل به بيرجند آمد. تا سال سوم راهنمايي درس
خواند، سپس با عشق به حضور در صف انقلابيون و دفاع از ارزش هاي اسلامي، مدرسه را
رها کرد و به فعاليت هاي انقلابي پرداخت. او در انجمن اسلامي دانش آموزان فعالانه
حضور داشت و براي خدمت به اسلام و مسلمين به عضويت سپاه پاسداران درآمد. و با
تأثيري که از برادر بزرگترش، سردار بزرگ اسلام سيداحمد رحيمي گرفته بود تمام وقتش
را در دفاع از انقلاب اسلامي ايران صرف کرد.
انساني ملايم که خاص او بود. به دوستانش روحيه مي داد. وي در اولين روزهاي جنگ جزء
معدود افرادي بود که علي رغم سن کم به جبهه رفت. بارها در خطوط مقدم جبهه حضور مي
يافت و در عمليات مختلف به مبارزه عليه دشمن متجاوز مي پرداخت.
شب و روز چون شيري غرنده در خدمت جبهه و جنگ بود و آنگاه که با معبود خود به راز و
نياز مي پرداخت، ديگر خود را نمي شناخت.
روحيه ي صميمي و با نشاطش به ديگر رزمندگان روحيه مي داد و نيروي آنها را دوچندان
مي کرد. او عاشق و دلباخته ي اهل بيت عليهم السلام بود و اين امر در برگزاري جلسات
سوگواري که به مناسبتهاي مختلف برگزار مي گرديد به وضوح ديده مي شد.
سيدعليرضا هربار با قلبي مطمئن در عمليات شرکت مي نمود و لحظه شماري مي کرد تا به
فيض عظماي شهادت نايل گردد. وي علاقه شديدي به امام خميني (ره) داشت و امام الگويي
عملي براي اعتقاداتش بود.
سرانجام در تاريخ دوازدهم مهرماه سال 1363 در عمليات ميمک در سن 19 سالگي بر اثر
اصابت تير مستقيم توپ 106 جسم پاکش از نظرها ناپديد شد و به آرزوي ديرينه اش رسيد.
او دومين شهيد خانواده پس از برادرش سردار رشيد اسلام دکتر سيد احمد رحيمي بود.
پيکر پاک شهيد بر دوش همرزمان و مردم شهيدپرور شهرستان بيرجند تشييع گرديد و در
گلزار شهداي اين شهر به خاک سپرده شد.
وصيت نامه :
سفارشي به دوستان تاکيد بر وحدت، محوريت امام و ولايت فقيه در حرکت انقلاب و
خودسازي و تهذيب نفس بود.
:: بازديد از اين مطلب : 961
نوشته شده توسط : محسن
ما خون دلها خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود ! من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!
من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم وبعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی !
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ،بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !
من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم : خدا قوت، نه خسته برادر! ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ، فقط با عجله از همه می پرسند : ASL?
من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند : من های کلاسم ، نگاهم کنید !
من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست !چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است !
من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ، بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویند : برایم شارژ بفرست !
من آنروز مشامم از بوی دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ، از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !
من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم وبعضی ها امروز سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !
![]()
من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی ، قرآن و دعا می خواندم ، اسغفار می کردم و لذت می بردم ، بعضی ها امروز در چت رو م ها به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !
من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع) می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!
من آنروز در خط ، یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ، زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم ، بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما خود انگاره ای زشت که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !
![]()
من آنروز با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز با دگمه های بیجان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید و یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پی ام های عمومی دعوت به دوستی با نامحرمان در چت روم ها !
من آنروز باد گیرم را تا روی دست و پا می کشیدم تا شیمیایی نشوم و برای دفاع توان داشته باشم، بعضی ها امروز شلوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که رهگذران را هم آلوده کنند !
![]()
من آنروز در خط مقدم حتی مراقب عطسه هایم بودم که حضور گروهانم را به دشمن راپرت ندهم ، بعضی ها امروز بی واهمه در خیابان قه قه می زنند و با بزک وآرایش و البسه رنگارنگ ، جلب تو جه نامحرم کرده و می گویند : مرا نیز به حساب آورید ، آدمم !
من آنروز قبل از عملیات از حلالیت خواهی از همرزمانم و بعد از عملیات ، از شکر خدا و یاد دوستان شهیدم صحبت می کردم و بعضی ها امروز از پایان سریال های عاشقانه فارسی وان و من و تو و مارک نوشیدنی های سر میز آنها !
من آنروز بعد از عملیات از بلندگوهای گوشه و کنار خط ، بهر نبردی بی امان ... را می شنیدم ، و بعضی ها امروز با سیستم گوش خراش ماشین بابا ، آهنگ های رپ با الفاظ رکیک به محارم !
من آنروز از اطلاعات شخصی خود و دسته و گروهانم مراقبت می کردم تا دشمن از آن سوء استفاده نکند ، بعضی ها امروز حتی مشخصات و عکس های شخصی و خانوادگی شان را بی پروا در فیس بوک و توئیتر منتشر کرده تا نامحرمان و بیگانگان هم آن را ببینند !
من آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندم تا دشمن غافلگیرمان نکند بعضی ها امروز ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی ، خود را تزئین می کنند تا با کار کم بهای خود ، نامحرمان را غافلگیر کنند!
من آنروز به شوق شرکت در عملیات یا به یاد همسنگران شهیدم اشک می ریختم و قصد انتقام از دشمن را داشتم ، بعضی ها امروز برای شکستهای عشقی شان افسرده اند و قصد انتقام از تمام آدمها و زمین و زمان را دارند ! من آنروز سرنگ ضد شیمیایی بر بدن خود شلیک می کردم ، بعضی هاامروز ، گونه بر رخ خود تزریق میکنند تا مبادا حقیر باشند ، و شاید بیشتر به چشم نامحرم بیایند !
من آنروز خواب را بر چشمانم حرام می کردم تا ذلیل حمله غافلگیرانه دشمن نشوم ، بعضی ها امروز خواب را با نگاه به مانیتور کوچک موبایل برای اعلام تعهد باطل به نامحرم ، بر خود حرام کرده اند! نه ! این قرارمان نبود ! ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ، رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی ! رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم مراعات کن ! بر گرد و اندکی بیاندیش ؛ ... ما خون دلها خورده ایم !
برگزیده ای از یادداشت های یک جانباز شرکت کننده در عملیات ، والفجر 8 ، کربلای5 ، نصر و ...
:: بازديد از اين مطلب : 826
نوشته شده توسط : محسن
پذیرش تبلیغات ليست |
|
موضوعات ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو مطالب آخرين مطالب مطالب تصادفي مطالب پربازديد آخرين کاربران تبادل لينک هوشمند منم گدای فاطمه حمایت از ما وصیت نامه شهدا لوگوی همسنگران پشتيباني Rozblog.Com
|