|
|
نام: احمد
شهرت: ریزی
نام پدر: بختیار
تاریخ تولد: 1341
محل تولد: وينيچه
تاریخ شهادت: 22/1/1362
محل شهادت: پاسگاه شرهاني
محل دفن: گلستان شهداي وينيچه
خوشا آنان که جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را، شهیدان می شناسند
علیرضا قروه
شهيد احمد ريزي در سال 1341 در محله وينيچه، يكي از محلههاي شهر ديزيچه متولد شد. خانواده او از راه كشاورزي امرار معاش ميكردند و مانند اكثر كشاورزان با روزي حلال و دلي مملو از مهر خداوند، زندگي را می¬گذراندند. هنوز هم كوچه پسكوچههایي كه به مدرسه كشاورز منتهي ميشود، رفت و آمد او را به اين دبستان به خاطر سپردهاند. نميدانم چند نفر شهيد را اين مدرسه در دامان خود پرورش داده است؟ ولي اين را ميدانم كه هنوز هم از در و ديوار اين مدرسه ميشود بوي شهدایش را استشمام كرد........
مراجعه فرمایید به ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
شهدای دیزیچه ,
:: برچسبها:
شهدای دیزیچه ,
شهدای اصفهان ,
وصیت نامه شهدا ,
وصای ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1589
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 22
خسرو در سال 1335 در قصر سنبلستان
اصفهان متولد شد، کودکي شجاع و تيزهوش بود، و به واسطه وضع نابسامان
خانواده توسط خاله اش که از زنان مخالف رژيم پهلوي بود، تربيت يافت. مادر
براي اينکه بتواند خرج تحصيل فرزند را تهيه نمايد، در يکي از کارخانجات
اصفهان (کارخانه بافتساز) مشغول به کار شد، و خسرو توانست در سايه اين
زحمات تحصيلاتش را ادامه دهد، بعد از مرگ خاله او به خيابان زينبيه اصفهان
نقل مکان کرد، و در مرکز تعليمات حرفه اي يک دوره آموزشي فشار قوي برق را
گذراند سپس در کارخانه پلي اکريل اصفهان استخدام شد، و به مدت دو سال در
آنجا خدمت نمود، آنگاه از مادر خواست که ديگر در کارگاه کار نکند. با اوج
گيري انقلاب اسلامي نگهباني در خيابانهاي شهر را پذيرفت و با فرا رسيدن
بيست و دوم بهمن ماه به تهران مهاجرت کرد و پس از تصرف ساواک پاسداري از آن
محل را بر عهده گرفت، وي چندي بعد از طرف سپاه پاسداران به استان سيستان و
بلوچستان ايرانشهر و خارک رفت و يک ماه و نيم بعد به اصفهان بازگشت، او در
همين زمان با دوشيزه اي پارسا ازدواج کرد و صاحب فرزند شد، با آغاز جنگ
تحميلي پس از يک دوره آموزش تعليمات سلاح هاي سنگين و عمليات چريکي درسپاه
اصفهان
به کردستان رفت، و بعد از سه ماه
مبارزه بي امان به زادگاهش بازگشت، ريسمانچيان در تاريخ 15/1/1360 بار ديگر
قدم در جبهه دارخوئين نهاد و 50 روز مردانه از خاک ميهن اسلامي دفاع نمود،
مرد حماسه و ايمان و حامي انقلاب اسلامي سرانجام سه روز قبل از سفر آسماني
خويش با تمام دوستان و آشنايان خداحافظي نمود و در تاريخ 21/3/1360 در
عمليات فرمانده کل قوا در سن 25 سالگي جام شيرين شهادت را نوشيد، دارخوئين
بار ديگر خون سرخ رزمندگان خميني را زينت بخش خويش ساخت، تا در روز محشر به
آبروي عاشقان ثارالله مورد شفاعت حق قرار گيرد.
وصيت نامه :
با درود به رهبر کبير انقلاب
اسلامي امام خميني و با درود به برادراني که فرمان حق طلبانه اين حسين زمان
را گوش فرا دادند و جهاد را در سرزميني که همه جاي آن از خون برادران
رزمنده گلگون شده است، آغاز کردند و خواب خوش را از چشم جهانخواران شرق و
غرب گرفتند تا پرچم لااله الا الله را برفراز اين مرز و بوم گماشته و
بخواست خداوند و بنا به فرمان رهبر کبيرمان اسلام را در جهان گسترش دهند تا
جهانيان بدانند که تنها دين بر حق جهان، مکتب راستين اسلام است اين بنده
ناچيز وصيتي ندارم جز اينکه توصيه مي کنم به برادراني که هنوز به جبهه حق
عليه باطل وارد نشده اند: برادر سلاحت را غريب مگذار و برگير و با اتکا به
خداوند سينه کافران را بشکاف تا دشمن بداند فرد مسلمان خواري طلب نيست و تا
آخرين نفس مي جنگند برادر شعارت اين باشد: لااله الا اله يعني تمام هستي
که بر روي زمين است، اينها همه از الله است بايد دل بکني و دل را به سوي
الله همان معبود خود بندي و با سلاح محکم و استوار بر عليه باطل بروي که
همه بازگشت کننده به سوي او هستيم والسلام...
اگر من شهيد شدم و جسدم به
دست شما رسيد در کنار خاله ام مرا دفن کنيد.
خسرو ريسمانچيان
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه چ--ر ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای اصفهان ,
سرداران شهید ,
سرداران اصفهان ,
سرداران جوان ,
زندگی نامه ,
وصیت نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 976
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 21
تاريخ انتشار : دوشنبه 05 آبان 1393 |
نظرات (2)
|
|
محمد در سال 1338 در روستاي زمان
آباد زرين شهر پا به عرصه هستي نهاد.پدرش دامدار بود لذا خانواده در کوه
هاي استان چهارمحال و بختياري زندگي مي کردند و تنها محمد و برادرش در
روستا بودند.سال ها گذشت تا اينکه در جست و جوي کار روانه اصفهان شد و در
يک کارگاه صنعتي به کار پرداخت.عشق و علاقه اش به خاندان طه به حدي بود که
در ماه محرم در سوگ سيد شهيدان مرثيه سرائي و مداحي نمود. در سال 1356 به
خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد.اما چندي بعد به فرمان امام از آنجا گريخت.
سال هاي انقلاب، سال هاي پرالتهابي بود و محمد در اوج جواني در ميان هياهوي
غريب مردم بر عليه نظام پهلوي سرگردان شد، چيزي نگذشت که او نيز به راه
امام (ره) ايمان آورد و با مشتهاي گره کرده، فرياد مرگ بر شاه سر داد.
رحيمي پس از پيروزي انقلاب لباس
سبز سپاه پاسداران را بر تن نمود و يکسال غريبانه در کردستان بدون اطلاع
دوستانش جنگيد.6 ماه در سال 1358 به لبنان سفر کرد اما با آغاز جنگ به
ميادين نبرد حق عليه باطل شتافت و در عمليات فرمانده کل قوا از ناحيه پا
مجروح گرديد در دوران نقاهت با دوشيزه اي مؤمنه پيمان ازدواج بست و سه روز
بعد از ازدواج دوباره به جبهه بازگشت و در لشگر امام حسين (ع) و تيپ قمر
بني هاشم (ع) با سمت فرماندهي گردان و فرماندهي محور نبرد با دشمن بعثي را
ادامه داد.سال 1363 در عمليات بدر دو مرتبه مجروح شد.بعد از بهبودي به مشهد
مقدس مسافرت کرد و با تضرع از هشتمين پيشواي شيعيان خواست که به زودي از
شربت شهادت سيراب گردد و بالاخره جواز ورود به جمع شاهدان روز محشر را گرفت
و در عمليات والفجر8 در منطقه فاو در حاليکه مسؤول محور عملياتي بود در سن
26 سالگي، بال در بال ملائک به آسمان پر کشيد.
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای زرین شهر ,
شهدای اصفهان ,
وصیت نامه شهدا ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1093
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : دوشنبه 05 آبان 1393 |
نظرات (0)
|
|
نام پدر : احمد
محل تولد : شهرستان مشهد
تاريخ تولد : 15/10/40
تاريخ شهادت : 01/08/63
محل شهادت : ميمک
منطقه : ميمك
مسؤليت : جانشين محور عمليات
عضويت : كادر
يگان : لشكر 5 نصر
گلزار : حرم مطهر امام رضا
همت در رفع مشكل ديگران
يكروز زمستاني با يك موتور هندا مي
رفتم كه ديدم برادر رثايي كنار خيابان منتظر ماشين ايستاده است . به ايشان
گفتم : كجا مي روي ؟ ايشان گفت: مي خواهم بروم ساختمان گفتم : از ملك آباد
مي خواهي بروي ساختمان چكار ؟ خانه تان كه اين طرف است، يك مقداري سر به
سرش گذاشتم ، بعد ايشان گفت : آقاي برونسي به مأموريت رفته مي خواهم بروم
برفهاي خانه اشان را بيندازم . خوش به حال آقاي برونسي ، بيا برفهاي خانه
ما را بينداز . ايشان را سوار كردم و به طرف ساختمان به راه افتاديم . در
راه كه مي رفتيم به چند منزل از بسيجي هايي كه خود و پدرانشان جبهه بودند
سر زد و برفهاي منازل آنها را نيز انداخت تا به منزل شهيد برونسي رسيديم ،
از همت و اراده ايشان واقعا بدنم به لرزه افتاد .
امر به معروف و نهي از منكر
يكروز به همراه چند نفر نشسته
بوديم و وقت گذراني مي كرديم برادر رثايي آمد نشست و بعد از اينكه سورة
والعصر را براي ما خواند گفت : بابا خدا دارد قسم مي خورد كه ما داريم ضرر
مي كنيم . چرا حاليتون نمي شود ؟ خدا دارد قسم مي خورد ، دروغ نمي گويد .
دارد به عصر و زمان قسم مي خورد كه داريد ضرر مي كنيد ، پس بيائيد عمل صالح
را پيدا بكنيد و وقتتان را بيهوده نگذرانيد .
سعه صدر
يادم است يكشب اسراي بعثي شلوغ
كردند و پادگان را به هم ريختند و با توجه به اينكه خوب نيروهاي ما تعصبي
بودند، سريع يك تعدادي از بسيجي ها را از پادگان خارج كرديم چون اگر اسراي
بعثي و بسيجي ها با هم درگيري شدند قتل و عام عجيبي را رخ مي داد. دو سه
نفر از بچه هاي ما خواستند كه بروند در قسمتي كه سيم خاردار داشت و اسرا
بودند كه درگيري را خاموش كنند . چون ما آنجا رفت وآمد نداشتيم . يكي از
افرادي كه براي اين موضوع به قسمت اسراي بعثي رفت آقاي رثايي بود . هزار و
خورده اي اسير بودند كه بعثي هايشان عصبي شده بودند و به حضرت امام توهين
مي كردند و به نفع صدام شعار مي دادند من از پشت سيم خاردار آن شب مي ديدم
كه درگيري بود و مسؤول ارتش با ايشان صحبت كرد و 10-15 نفر از اسرايي كه
غير قابل كنترل بودند را به آقاي رثايي دادند و ايشان با آن افراد تا جايي
كه امكان داشت با ايما و اشاره صحبت كرد و آنها را از آن درگيري خارج كرد .
درسخت ترين شرايط . برادر رثايي با مديريتي كه داشت عصبي نشد و كنترل از
دستش خارج نشد . گاهي هم كه ما عصبي مي شديم و تو گوش كسي مي زديم توبه مي
كرديم و معذرت خواهي مي كرديم ، ايشان مي گفت: اين ديگر ارزش ندارد آن ل
حظه اي كه بالايتان فشار مي آيد
خودتان را كنترل كرديد به اندازة چند سال عبادت آن كنترل ارزش دارد . اينكه
شما يك گناهي را بكني بعد بيايي توبه كني يك مقداري سبك مي شوي
شجاعت وايثار
به يادم دارم آن شبي كه برادر
رثايي مي خواست برود و در عمليات والفجر 3 شركت كند. ما به واسطه كاري كه
داشتيم مجبور نبوديم به نيروهاي عمل كننده بپيونديم . نهايتا مي رفتيم مثلا
جايي كه فرمانده گردان مي رفت . خيلي دقيق تر مي شديم مي رفتيم جايي كه
فرمانده گردان هست و كنار ايشان مي ايستاديم . ولي ان شب ديديم كه برادر
رثايي دارد مي رود و ما اصلا چنين تصميمي نداشتيم . ديدم ايشان با آقاي
كفاشان صحبت مي كند كه به جلو برود . رفتم و به ايشان گفتم : مرد حسابي ،
يك چيز واضح و آشكار است او آن بالا نشسته و داره نارنجك مي اندازد ، تو را
مي كشد ، كار عبثي است كه خودت را جلو انداخته اي . برادر رثايي گفت: اگر
همه مثل تو فكر بكنند تازه سال ديگر مشكل كله قندي حل نمي شود به برادر
رثايي گفتم : پس چكار بايد بكنند ؟ ايشان گفت: بايد مثل من فكر بكنند ، هر
كس داوطلب خودش باشد و بگويد من مي خواهم بروم و كله قندي را بگيرم بعدا
اگر يك ميليون آدم اين جا جمع نشد . يعني ايشان يك برخوردي با ما كرد كه ما
اصلا چرا رفتيم آنجا ، به ما برخورد .
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهدای مشهد ,
شهدای میمک ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1062
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 13
تاريخ انتشار : پنجشنبه 17 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
نام پدر : عباس
محل تولد : شهرستان كاشمر روستاي دهنو
تاريخ تولد : 05/03/51
تاريخ شهادت : 28/07/63
محل شهادت : ميمک عاشورا
مسؤليت : مخابرات و بي سيم
شغل : دانش آموز
عضويت : بسيجي
يگان : تي 18 جوادالائمه
خاطرات مبارزاتي،سياسي
هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود
كه روزي برادرم علي اكبر مقدار زيادي عكس و اعلاميه حضرت امام (ره) را آورد
به منزل و بهمن سپرد گفت اينها را مخفي كن تا بعدا بين افراد توزيع كنم من
هم گرفتم و داخل گندم ها اعلاميه ها را مخفي كردم يك روز ماموران شاه به
خانمان ريختند ومنزل را مورد بازرسي قرار دادند در آن لحظه علي اكبر نبود
آنها هم نتوانستند اعلاميه ها را پيدا كنند و بعدا علي اكبر به كمك دوستانش
اعلاميه ها و عكس ها را توزيع نمودند
گوينده:زهرا خائف - خواهر
خواب و روياي ديگران در مورد شهيد
مرحوم پدرم مدتي را در بستر بيماري
به سر برد كه بعدا همان بيماري علت فوت او شد يك شب پدرم خواب ديده بودند
كه شهيد ، عزيز برادرم علي اكبر آمده و دو عدد سيب به او مي دهد و مي گويد
پدرجان اين سيب را بخور و پدرم هم يكي را مي خورد و يكي ديگر را به خود علي
اكبر برمي گرداند و علي اكبر هم سيب را از او مي گيرد كه پدرم از خواب
بلند مي شود و بعد از مدتي دار فاني را وداع گفت و به برادرم ملحق شد.
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهدای کاشمر ,
وصیت نامه ,
خاطرات ,
عملیان عاشورا ,
فرماندهان شهید ,
:: بازديد از اين مطلب : 1103
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 4
تاريخ انتشار : پنجشنبه 17 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
از ديار دور يار آشنا مي خواندم
ما
در راه اسلام، جانمان را كه عزيزتر از جان مولايمان علي(ع) و سالار
شهيدان، حسين بن علي(ع) نيست فدا مي كنيم. چرا كه خون سرخ شهيدان، از هابيل
تا حسين(ع) و از حسين(ع) تا شهداي كربلاي ايران صدايمان مي زند. صدا مي
زند كه چرا نشسته ايد.
توجه داشته باشيد كه هر قدمي بر مي داريد، براي خدا باشد........
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
دل نوشته ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای ورین ,
شهدای محلات ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 2616
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 7
|
مجموع امتياز : 14
تاريخ انتشار : یکشنبه 30 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : دوشنبه 17 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
سرهنگ شهید ابوالقاسم خداقلي در سال 1324 در
یک خانواده متدین در روستای ور علیا به دنیا آمد. در 6 سالگی پا به عرصه
علم و دانش نهاد؛ و تا کلاس 6 قدیم را در همان روستا سپری نمود. برای ادامه
تحصیل به شهرستان محلات رفت و موفق به اخذ دیپلم گردید . پس از خدمت مقدس
سربازی وارد دانشکده افسری شد. در میان 400 نفر رتبه اول را به دست آورد و
با درجه استواری وارد ارتش شد و در توپخانه اصفهان مشغول به خدمت شد؛ و پس
از اخذ درجه سروانی به تهران آمد.
در دوران مبارزات ملت مسلمان ایران؛ یکی از
ارتشی های طرفدار امام (ره) و انقلاب بود. در زمان جنگ تحمیلی برای دفاع از
میهن انقلاب اسلامی وارد منطقه غرب شد. در سمت دیده بانی بود، که موفق
گردید در تنگه حاجیان یکی از هلیکوپترهای دشمن را سرنگون سازد و در همان جا
به عنوان فرمانده گروهان منصوب شد و افتخار بعدي اش اين بود كه 350 نفر از
افراد دشمن را اسیر کردند. او به خاطر دلاوری ها و رشادت هایش مورد تشویق
قرار گرفته و درجه سرگردی را کسب نمود. پس از مدت کمی که در کردستان خدمت
نمود، به درجه سرهنگ دومی نائل آمد.
سرانجام در تاریخ 08/ 08/1361 در منطقه غرب
با جمعی از دوستانش به اسارت حزب منحله دموکرات در آمد. در این بین دشمن
بارها پیشنهاد همکاری را به او داد؛ ولی او با تمام وجود در مقابل دشمن
استواری نمود؛ تا اینکه پس از 6 ماه اسارت در سحرگاه روز 15/01/1363 به دست
مزدوران دست نشانده آمریکایی، به دار شهادت آویخته گردید و به دیدار حضرت
دوست شتافت.
برگرفته از:varshahid.ir
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای محلات ,
شهدای روستای ورین ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1110
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 4
تاريخ انتشار : جمعه 14 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
نام: ابوالفضل
نام خانوادگی: حیدری
تولد: 1349- روستای ور علیا
شهادت: 1366 – شلمچه
.............................................
آن شهید بزرگوار در سال 1349 به دنیا آمد؛ که پدر و مارش به عشق علمدار کربلا نامش را ابوالفضل نهادند.
از همان کودکی ، مادر او را در آغوش گرم خود به مجالس روضه و تعذیه آقا
ابا عبدا... (ع) می برد و همراه با شیر مادر که جسمش را پرورش می داد، با
اشک مادر روحش هم سیراب از عشق با ائمه اطهار گردید.
با اینکه سن و سال کمی داشت، ولی از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود.
ایمان بالا و اخلاق حسنه اش زبان زد همه بود و از این رو به خوبی راهش را که همانا صراط مستقیم و هدفش را که عشق به
خداوند و ائمه اطهار و امام و انقلاب اسلامی و نیز شهادت بود را انتخاب
نمود. راهش را شناخت و وارد سلوک مسیر حق شد. نشانه هدایت را فهمید و
دریاهای خطرات را پیمود. از دستاویزها به استوارترین، و از ریسمان ها به
محکم ترین آنها چنگ زد.
12 سال داشت که برادر بزرگوارش شهید اسماعیل حیدری به درجه رفیع شهادت نائل گردید و بار سنگین رسالت پیام خون برادرش را بر دوش گرفته و ادامه دهنده راه برادر شد.
بارها برای رفتن به جبهه اقدام نمود، ولی به خاطر سن کم او اجازه رفتن
به سمت عشق و شهادت را نمی دادند. تا اینکه در سال 1366 راهی جبهه های نبرد
حق علیه باطل گردید.
بعد از اینکه مدتی در لباس مقدس
سربازی امام زمان (عج) و خدمت به اسلام و قرآن و دفاع از انقلاب و میهن
اسلامی بود، در همان سال در منطقه شلمچه دعوت حق را لبیک گفت و به درجه
رفیع شهادت نائل گشت.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد
وصیت نامه این شهید بزرگوار را در ادامه مطلب بخوانید.....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای محلات ,
روستای ورین ,
شهدای ورین ,
شهدای نوجوان ,
وصیت نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1394
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : جمعه 14 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : جمعه 14 شهریور 1393 |
نظرات (1)
|
|
متولد 1337
دانشجوی رشته جغرافیا
شهادت 1359 سوسنگرد
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
حسین یک درس بزرگتر از
شهادتش به ما داده است و آن، نیمه تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است تا به
همه حج گذاران تاریخ، نماز گزاران تاریخ، مومنان به سنت ابراهیم بیاموزد که اگر
امام حق نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد،
چرخیدن به گرد خانه خدا با خانه بت مساوی است. ما نیز کاری واجب تر از حج نداریم،
پس باید برویم، باید بشتابیم. انسان اگر در جایی بماند می پوسد، می گندد و فاسد می
شود. باید رفت فقط: ...
برادرم، خواهرم، اگر من
رفتم تفنگ مرا در آغوشت بفشار و همانند پاره جگرت آن را دوست بدار و عاشقانه آن را
بسوی قلب سپاه شیطان بزرگ نشانه بگیر.
هر آن چه دارم از آن
دوستانم (مستضعفین)
برادر همه پاسداران اسلام، بیژن رجایی
20/7/1359
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای دانشجو ,
دانشجوی پاسدار ,
شهدای سپاه ,
شهدای دانشگاه ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 941
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : شنبه 08 شهریور 1393 |
نظرات (1)
|
|
ین بنده حقیر هر چند لایق این نیستم که
خود را در صفوف شهیدان عزیز بیابم،
اما از صمیم قلب از خدای خود می خواهم که هر
چند لیاقت ندارم ولی با لطف و فضل و عنایات خودش،
شهادت در راه خودش را نصیب این
بنده گنهکار بنماید
و همین جا برای افکار ناآگاه اعلام می دارم که این راه و هدف
را با رضایت کامل و
عشق به معبودم انتخاب نموده ام و معتقدم شهادت در راه خدا نه
تنها فنا و نابودی نیست،
بلکه انتقال از یک مرحله به مرحله دیگر و کاملتر و آغاز حیات
جاودانی دیگر است.
هر چند که خودم محتاج به نصیحت و راهنمایی
هستم و......
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای دانشجو ,
شهدای فرهنگی ,
شهدای حوزه ,
شهید طلبه ,
دانشگاه اصفهان ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 1065
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 08 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
معلم و دانشجوی عزیزمان در سال 1338 در بیدگل
کاشان در یک خانواده مذهبی و متوسط به دنیا آمد. در سال 54 دیپلم خود را در رشته
ادبی دریافت کرد و مدتی در دانشسرا بود و سپس وارد دانشگاه شد. با اخذ فوق دیپلم
ضمن تحصیل در دانشگاه به شغل شریف معلمی مشغول شد.
در سال 60 ازدواج نمود و پس از بازگشایی دانشگاه
مجددا مشغول تحصیل شد و در همین زمان ثمره ازدواج آن ها پسری به نام ایمان پای در
عرصه وجود گذاشت و روزی......
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای دانشجو ,
شهدای دانشگاه ,
دانشجویان شهید ,
شهدای فرهنگی ,
معلم شهید ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 1122
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 14
تاريخ انتشار : شنبه 08 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : جمعه 07 شهریور 1393 |
نظرات (1)
|
|
تاريخ انتشار : پنجشنبه 08 خرداد 1393 |
نظرات (0)
|
|
محمود رفيعي در سال 1337 در شهرستان بوشهر ديده به جهان گشود و زندگي سراسر نور خود را با لبخندي مهربان و شور و شوقي کودکانه آغاز کرد در حاليکه هفتمين پائيز زندگي را در حکومت ستمشاهي تجربه مي کرد راهي مدرسه شد و تحصيلات خود را تا اخذ مدرک فوق ديپلم ادامه داد محمود در زمان مبارزات امام خميني عليه حکومت پهلوي همدوش امت سلحشور در تظاهرات و راهپيمائي ها حضور يافت و چندين بار هم توسط نيروهاي ساواک دستگير و مورد ضرب و شتم قرار گرفت پس از اخذ مدرک کارداني به استخدام صدا و سيماي بوشهر درآمد و با شروع حملات ددمنشانه دشمن بعثي به مرزهاي ايران اسلامي به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شتافت و سرانجام در تاريخ 23/5/1367 در جريان عمليات مرصاد و در سن 30 سالگي و در آخرين روزهاي جنگ بر خوان نعمت الهي ميهمان شد پيکر پاکش نيز در گلزار شهداي بوشهر محله امامزاده به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید محمود رفیعی نجات
"و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل ا... امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون "
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی(ره) و درود بر ملت شهید پرور ایران و مردم قهرمان بندر بوشهر .سلام بر شما پدر و مادر عزیزم امیدوارم که حالتان خوب و خوش و خرم باشید از شما پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم می خواهم اگر من شهید شدم و به آرزویم رسیدم برایم گریه نکنید و خوشحال باشید زیرا گریه و ناراحتی شما دشمن را خوشحال خواهد کرد و روح من آزرده خواهد شد . از تمام خواهران و برادران شهید پرور بوشهر می خواهم که امام امت این امید دردمندان جهان را تنها نگذارند و برای طول عمر او دعا کنند و برای رزمندگان هم دعا کنند . دلم می خواهد در تشییع جنازه ام کسی برایم گریه نکند تا این ضد انقلابیون پی به واقعیت اسلام ببرند و با آغوش باز به اسلام برگردند . از منافقین می خواهم که با دیده باز به اسلام نگاه کنند ، از تمام مردم حزب ا... بوشهر می خواهم که رابطه خود را با سپاه و بسیج قطع نکنند و داوطلبانه به جبهه ها بروند و سنگرهای شهیدان را پر کنند زیرا بعد از جنگ با عراق نوبت جنگ با اسرائیل صهیونیسم است. پدر بزرگوارم باید مرا ببخشید چون سرپیچی من از فرمان شما زیاد بود و می بخشید چون راهی که رفته ام وقتی به آرزویم رسیدم آسوده و راحت باشید و پدر بزرگوارم از اینکه مرا به این سن رسانده اید متشکرم اجرتان با خدا . مادر عزیزم از اینکه زحمتهای فراوانی را برای من متحمل شده اید تشکر می کنم اجر شما هم با خدای توانا باشد . محل دفن با رضایت پدر و مادرم باشد .دیگر عرضی ندارم – خدمتگزار شما محمود رفیعی نجات . " خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار " 61/7/9
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عمليات مرصاد ,
وصايا ,
زندگي نامه ,
خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 1128
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 02 فروردین 1393 |
نظرات (0)
|
|
محمدرضا رحمتي فرزند سبحان در سال 1342 در روستاي نقنج شهرستان بيرجند پا به عرصه هستي نهاد. در کودکي قرآن و مسايل ديني را آموخت. دوره ي ابتدايي را در روستا و راهنمايي را در شهر گذراند. در اوج انقلاب و مبارزه با حکومت طاغوت همراه مردم در تظاهرات و راهپيمايي ها شرکت مي کرد.

پس از اخذ ديپلم در پايگاه بسيج روستاي سرچاه مشغول خدمت شد. بعد از آن در نيروي انتظامي (شهرباني سابق) ثبت نام کرد و در رشته علوم سياسي دانشگاه تهران مشغول تحصيل شد. وي بعد از استخدام ازدواج کرد که نتيجه آن يک فرزند پسر مي باشد.
او بارها براي مبارزه با دشمنان دين و ميهن به جبهه رفت و زماني که در تهران به سر مي برد از مجروحان پرستاري مي کرد. ايشان مرگ در راه خدا را افتخار مي دانست. سرانجام در تاريخ سيزدهم مردادماه سال 1367 در منطقه ي اسلام آباد غرب در سن 25 سالگي در عمليات مرصاد به دست منافقين کوردل شهد شهادت نوشيد.
پيکر پاکش پس از انتقال به زادگاهش طي مراسمي با شکوه تشييع و در روستاي نقنج به خاک سپرده شد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عمليات مرصاد ,
شهادت ,
وصيت نامه ,
وصايا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1186
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 3
|
مجموع امتياز : 8
تاريخ انتشار : شنبه 02 فروردین 1393 |
نظرات (2)
|
|
تاريخ انتشار : چهارشنبه 13 آذر 1392 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : چهارشنبه 13 آذر 1392 |
نظرات (0)
|
|
به سال 1333 در بهبهان، در خانواده اي كه به
پاكدامني و التزام به اصول و به مباني اسلام اشتهار داشت به دنيا آمد. روح و روان
اسماعيل در اين كانون گرم كه ارزشهاي اسلامي در آن به خوبي مشهود بود پرورش يافت و
زمينه اي براي شخصيت والاي آينده او شد.
اين خانواده با توجه به مشكلاتي كه داشتند،
مجبور شدند به آغاجاري مهاجرت و با پايبندي به اصول انساني و اسلامي، در آن شهر
زندگي كنند، شهري كه بنا به موقعيت خاص و منابع زيرزميني خود، نه تنها مورد طمع غرب
(بويژه آمريكا) بود، بلكه جغرافيايي غارت ارزش هاي فرهنگي و سنتهاي اجتماعي آن نيز
در برنامه هاي استكبار جهاني قرار اما خانواده اسماعيل نه تنها خود از اين تهاجم،
سرافراز بيرون آمدند، بلكه داشت. در اجراي فريضه امر به معروف و نهي از منكر نيز
تلاش مي كردند. در نتيجه اسماعيل تمام ارزشهاي وجودي خود را كه از كودكي به آنها
پايبند بود از خانواده خود نيز فرا گرفت.
او كه از هوش و ذكاوت سرشاري برخوردار بود،
مورد توجه خانواده قرار گرفت و ....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهید سید هادی احمدی ,
سید هادی احمدی ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهدای ورامین ,
شهید اسماعیل دقایقی ,
اسماعیل دقایقی ,
شهید ,
:: بازديد از اين مطلب : 1028
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 9

محمدرضا رحمتي فرزند سبحان در سال 1342 در روستاي نقنج شهرستان بيرجند پا به عرصه هستي نهاد. در کودکي قرآن و مسايل ديني را آموخت. دوره ي ابتدايي را در روستا و راهنمايي را در شهر گذراند. در اوج انقلاب و مبارزه با حکومت طاغوت همراه مردم در تظاهرات و راهپيمايي ها شرکت مي کرد.
پس از اخذ ديپلم در پايگاه بسيج روستاي سرچاه مشغول خدمت شد. بعد از آن در نيروي انتظامي (شهرباني سابق) ثبت نام کرد و در رشته علوم سياسي دانشگاه تهران مشغول تحصيل شد. وي بعد از استخدام ازدواج کرد که نتيجه آن يک فرزند پسر مي باشد.
او بارها براي مبارزه با دشمنان دين و ميهن به جبهه رفت و زماني که در تهران به سر مي برد از مجروحان پرستاري مي کرد. ايشان مرگ در راه خدا را افتخار مي دانست. سرانجام در تاريخ سيزدهم مردادماه سال 1367 در منطقه ي اسلام آباد غرب در سن 25 سالگي در عمليات مرصاد به دست منافقين کوردل شهد شهادت نوشيد.
پيکر پاکش پس از انتقال به زادگاهش طي مراسمي با شکوه تشييع و در روستاي نقنج به خاک سپرده شد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهید محمد رضا رحتی ,
رحمتی ,
محمد رضا رحمتی ,
سردار رمتی ,
عملیات مرصاد ,
:: بازديد از اين مطلب : 1295
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : سه شنبه 01 اسفند 1391 |
نظرات (0)
|
|

در سال 1339 در بوانات و در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود. تحت توجهات پدر و مادري مهربان تربيت يافت و از همان كودكي وجود مباركش با نماز و نيايش و معارف مذهبي آشنا گرديد. وي بعد از گذراندن دوران طفوليت وارد مدرسه شد و قدم در راه كسب علم و دانش گذاشت. تحصيلات وي تا سال سوم راهنمايي ادامه يافت اما مشكلات عديده زندگي او را از ادامه.....
به ادامه مطلب رجوع کنید...
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
عملیات والفجر10 ,
:: برچسبها:
سردار شهید عبدالرضا رنجبر ,
بوانات ,
شهدای بوانات ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای ایران ,
شهدای دفاع مقدس ,
عملیات والفجر 10 ,
:: بازديد از اين مطلب : 1256
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 22
تاريخ انتشار : سه شنبه 24 بهمن 1391 |
نظرات (0)
|
|
شهيد ناصر دهقان متولد سال 1340 در خانواده اي مذهبي در شهرضا بدنيا آمد. پس از اتمام دوره ابتدائي مدرسه با عشق به اسلام در يكي از مراكز علميه شهر به فراگيري قرآن و مسائل ديني مشغول شد و ضمن آن به تحصيل خود ادامه داد. وي از همان اوان بسيار فعال بود و ساعات بيكاري خود را نيز با انواع شغلها پر مي نمود و ديپلم خود را در رشته مكانيك هنرستان اخذ كرد. برادر دهقان بدليل تمام مستمر با روحانيت پيش از آغاز انقلاب خيلي زود به ماهيت كثيف و استعماري رژيم پي برد و به مبارزه برخاست. پس از انقلاب....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
شهید ناصر دهقان ,
دهقان ,
شهرضا ,
شهدای شهرضا ,
شهدای طالخونچه ,
عملیات فرماندهی کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1432
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 25
زندگی نامه:
خسرو در سال 1335 در قصر سنبلستان اصفهان متولد
شد، کودکي شجاع و تيزهوش بود، و به واسطه وضع نابسامان خانواده توسط خاله اش که از
زنان مخالف رژيم پهلوي بود، تربيت يافت. مادر براي اينکه بتواند خرج تحصيل فرزند را
تهيه نمايد، در يکي از کارخانجات اصفهان (کارخانه بافتساز) مشغول به کار شد، و خسرو
توانست در سايه اين زحمات تحصيلاتش را ادامه دهد، بعد از مرگ خاله او به خيابان
زينبيه اصفهان نقل مکان کرد، و در مرکز تعليمات حرفه اي يک دوره آموزشي فشار قوي
برق را گذراند سپس در کارخانه پلي اکريل اصفهان استخدام شد، و به مدت دو سال در
آنجا خدمت نمود، آنگاه از مادر خواست که ديگر در کارگاه کار نکند. با اوج گيري
انقلاب اسلامي نگهباني در خيابانهاي شهر را پذيرفت و با فرا رسيدن بيست و دوم بهمن
ماه به تهران مهاجرت کرد و پس از تصرف ساواک پاسداري از آن محل را بر عهده گرفت، وي
چندي بعد از طرف سپاه پاسداران به استان سيستان و بلوچستان ايرانشهر و خارک رفت و
يک ماه و نيم بعد به اصفهان بازگشت، او در همين زمان با دوشيزه اي پارسا ازدواج کرد
و صاحب فرزند شد، با آغاز جنگ تحميلي پس از يک دوره آموزش تعليمات سلاح هاي سنگين و
عمليات چريکي درسپاه اصفهان
به کردستان رفت، و بعد از سه ماه مبارزه بي
امان به زادگاهش بازگشت، ريسمانچيان در تاريخ 15/1/1360 بار ديگر قدم در جبهه
دارخوئين نهاد و 50 روز مردانه از خاک ميهن اسلامي دفاع نمود، مرد حماسه و ايمان و
حامي انقلاب اسلامي سرانجام سه روز قبل از سفر آسماني خويش با تمام دوستان و
آشنايان خداحافظي نمود و در تاريخ 21/3/1360 در عمليات فرمانده کل قوا در سن 25
سالگي جام شيرين شهادت را نوشيد، دارخوئين بار ديگر خون سرخ رزمندگان خميني را زينت
بخش خويش ساخت، تا در روز محشر به آبروي عاشقان ثارالله مورد شفاعت حق قرار گيرد.

وصیت نامه:
با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني
و با درود به برادراني که فرمان حق طلبانه اين حسين زمان را گوش فرا دادند و جهاد
را در سرزميني که همه جاي آن از خون برادران رزمنده گلگون شده است، آغاز کردند و
خواب خوش را از چشم جهانخواران شرق و غرب گرفتند تا پرچم لااله الا الله را برفراز
اين مرز و بوم گماشته و بخواست خداوند و بنا به فرمان رهبر کبيرمان اسلام را در
جهان گسترش دهند تا جهانيان بدانند که تنها دين بر حق جهان، مکتب راستين اسلام است
اين بنده ناچيز وصيتي ندارم جز اينکه توصيه مي کنم به برادراني که هنوز به جبهه حق
عليه باطل وارد نشده اند: برادر سلاحت را غريب مگذار و برگير و با اتکا به خداوند
سينه کافران را بشکاف تا دشمن بداند فرد مسلمان خواري طلب نيست و تا آخرين نفس مي
جنگند برادر شعارت اين باشد: لااله الا اله يعني تمام هستي که بر روي زمين است،
اينها همه از الله است بايد دل بکني و دل را به سوي الله همان معبود خود بندي و با
سلاح محکم و استوار بر عليه باطل بروي که همه بازگشت کننده به سوي او هستيم
والسلام... اگر من شهيد شدم و جسدم به دست شما رسيد در کنار خاله ام مرا دفن کنيد.
خسرو ريسمانچيان
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
وصیت نامه ,
ریسمانچیان ,
شهدا ,
دفاع مقدس ,
زندگی نامه ,
شهادت ,
اصفهان ,
سنبلستان ,
عملیات فرماندهی کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1064
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : دوشنبه 13 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|
محمد در سال 1338 در روستاي زمان آباد زرين شهر پا به عرصه هستي نهاد.پدرش
دامدار بود لذا خانواده در کوه هاي استان چهارمحال و بختياري زندگي مي کردند و تنها
محمد و برادرش در روستا بودند.سال ها گذشت تا اينکه در جست و جوي کار روانه
اصفهان شد و در يک کارگاه صنعتي به کار پرداخت.عشق و علاقه اش به خاندان طه
به حدي بود که در ماه محرم در سوگ سيد شهيدان مرثيه سرائي و مداحي نمود.
در سال 1356 به خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد.اما چندي بعد به فرمان امام از
آنجا گريخت. سال هاي انقلاب، سال هاي پرالتهابي بود و محمد در اوج جواني در ميان
هياهوي غريب مردم بر عليه نظام پهلوي سرگردان شد، چيزي نگذشت که او نيز به
راه امام (ره) ايمان آورد و با مشتهاي گره کرده، فرياد مرگ بر شاه سر داد.
رحيمي پس از پيروزي انقلاب لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن نمود و يکسال
غريبانه در کردستان بدون اطلاع دوستانش جنگيد.6 ماه در سال 1358 به لبنان سفر
کرد اما با آغاز جنگ به ميادين نبرد حق عليه باطل شتافت و در عمليات فرمانده کل
قوا از ناحيه پا مجروح گرديد در دوران نقاهت با دوشيزه اي مؤمنه پيمان ازدواج بست
و سه روز بعد از ازدواج دوباره به جبهه بازگشت و در لشگر امام حسين (ع) و تيپ
قمر بني هاشم (ع) با سمت فرماندهي گردان و فرماندهي محور نبرد با دشمن بعثي
را ادامه داد.سال 1363 در عمليات بدر دو مرتبه مجروح شد.بعد از بهبودي به مشهد
مقدس مسافرت کرد و با تضرع از هشتمين پيشواي شيعيان خواست که به زودي
از شربت شهادت سيراب گردد و بالاخره جواز ورود به جمع شاهدان روز محشر را گرفت
و در عمليات والفجر8 در منطقه فاو در حاليکه مسؤول محور عملياتي بود در سن 26
سالگي، بال در بال ملائک به آسمان پر کشيد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات والفجر8 ,
:: برچسبها:
شهید رحیمی ,
شهدا ,
دفاع مقدس ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1198
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : دوشنبه 13 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|
زندگی نامه:
مرتضي در يکي از محلات فقرنشين خرم آباد در سال 1340 چشم به جهان گشود،
کودکي را در هاله اي از فقر و سختي سپري کرد و در سن 6 سالگي به مدرسه رفت
او با تلاش بسيار در سال 1362 مدرک ديپلم خود را در رشته تجربي دريافت نمود. سپس
به آموزشگاه افسري نيروي زميني ارتش رفت و با درجه ستوان سومي در لشگر
84 به خدمت پرداخت، زمانيکه جنگ تحميلي آغاز شد دلاورانه سلاح بر دوش به ميدان نبرد
حق عليه باطل شتافت و در عمليات ميمک با سمت گروهان دوم گردان 750 تکاور در
مقابل دشمن بعثي ايستاد .مرتضي در اين عمليات از ناحيه پا مجروح شد اما دلاورانه
با درجه ستوان يکم فرماندهي گروهان هاي قدس را پذيرفت و بي محابا به خط بازگشت.
سرانجام اين سردار رشيد اسلام در عمليات عاشورا در تاريخ
31/4/1367 در سن 27 سالگي به علت اصابت گلوله به گردن در منطقه آهنگران رداي سرخ
شهادت را بر تن نمود و عاشقانه به ديار جاويدان حق شتافت ،پيکر پاکش را در گلزار
شهداي خرم آباد به خاک سپردند.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهدای خرم آباد ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1022
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : سه شنبه 18 مهر 1391 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : دوشنبه 16 مرداد 1391 |
نظرات (0)
|
|
زندگينامه :
سيد عليرضا رحيمي فرزند سيد محمدرضا در سال 1344 در روستاي سيدان از توابع
شهرستان بيرجند در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي
را در زادگاهش گذراند و براي ادامه ي تحصيل به بيرجند آمد. تا سال سوم راهنمايي درس
خواند، سپس با عشق به حضور در صف انقلابيون و دفاع از ارزش هاي اسلامي، مدرسه را
رها کرد و به فعاليت هاي انقلابي پرداخت. او در انجمن اسلامي دانش آموزان فعالانه
حضور داشت و براي خدمت به اسلام و مسلمين به عضويت سپاه پاسداران درآمد. و با
تأثيري که از برادر بزرگترش، سردار بزرگ اسلام سيداحمد رحيمي گرفته بود تمام وقتش
را در دفاع از انقلاب اسلامي ايران صرف کرد.
انساني ملايم که خاص او بود. به دوستانش روحيه مي داد. وي در اولين روزهاي جنگ جزء
معدود افرادي بود که علي رغم سن کم به جبهه رفت. بارها در خطوط مقدم جبهه حضور مي
يافت و در عمليات مختلف به مبارزه عليه دشمن متجاوز مي پرداخت.
شب و روز چون شيري غرنده در خدمت جبهه و جنگ بود و آنگاه که با معبود خود به راز و
نياز مي پرداخت، ديگر خود را نمي شناخت.
روحيه ي صميمي و با نشاطش به ديگر رزمندگان روحيه مي داد و نيروي آنها را دوچندان
مي کرد. او عاشق و دلباخته ي اهل بيت عليهم السلام بود و اين امر در برگزاري جلسات
سوگواري که به مناسبتهاي مختلف برگزار مي گرديد به وضوح ديده مي شد.
سيدعليرضا هربار با قلبي مطمئن در عمليات شرکت مي نمود و لحظه شماري مي کرد تا به
فيض عظماي شهادت نايل گردد. وي علاقه شديدي به امام خميني (ره) داشت و امام الگويي
عملي براي اعتقاداتش بود.
سرانجام در تاريخ دوازدهم مهرماه سال 1363 در عمليات ميمک در سن 19 سالگي بر اثر
اصابت تير مستقيم توپ 106 جسم پاکش از نظرها ناپديد شد و به آرزوي ديرينه اش رسيد.
او دومين شهيد خانواده پس از برادرش سردار رشيد اسلام دکتر سيد احمد رحيمي بود.
پيکر پاک شهيد بر دوش همرزمان و مردم شهيدپرور شهرستان بيرجند تشييع گرديد و در
گلزار شهداي اين شهر به خاک سپرده شد.
وصيت نامه :
سفارشي به دوستان تاکيد بر وحدت، محوريت امام و ولايت فقيه در حرکت انقلاب و
خودسازي و تهذيب نفس بود.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1322
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : دوشنبه 02 مرداد 1391 |
نظرات (0)
|
|


در سال 1338 در خطه خوزستان و
در شهر ساحلی آبادان اولین فرزند خانواده به دنیا آمد که نامش را اصغر نهادند.
خانواده این شهید در محیط نامساعد آن دوران آبادان که با فرهنگ غرب و به خصوص
نبردهای انگلیسی عجین شده بود ، زندگی می کردند و فرزندان خود را با دین و ایمان و
با تأسی از اهلبیت(ع) تربیت می نمودند که این نشان از فرهنگ عمیق دین مداری این
خانواده بوِیژه پدر گرامی ایشان می باشد. پدر این شهید گرانقدر که آموزه های قرآنی
کاملاً آشنا بود برای تربیت اسلامی فرزندان خود از قرآن بهره می گرفت.اصغر دوران طفولیت و کودکی خود
را در آبادان سپری کرد و تحصیلات خود را تا پایه سوم راهمایی به اتمام رساند، در
این دوران به خاطر جوّ فرهنگی نامساعد حاکم بر خطه آبادان پدر ایشان تصمیم به
مهاجرت به روستای طالخونچه گرفتند تا به دور از هیاهوی فرهنگی عوامل طاغوت بتوانند
به نقش...
به ادامه مطلب رجوع فر مایید...
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
شهیداصغرحاج هاشمی ,
عملیات محرم ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید اصغر حاج هاشمی ,
شهدای طالخونچه ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
عملیات محرم ,
:: بازديد از اين مطلب : 1663
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5


با درورد به محضر مقدس ولی عصر ارواحناء له الفداء و نایب بر حقش امید
مستضعفان و رهایی بخش امت قهرمان ایران و زعیم کبیر عالم تشیع امام خمینی و سلام
بر تمامی شهدای راه حق و فضیلت از بدر و احد تا کربلا و تا کربلای مکرر ایران
مختصری از زندگینامه شهید منصور رحیمی جهت اطلاع برادران و خواهران عزیز خصوصا
برادران دانش آموز همسنگرش در سنگر مدارس به عرض می رسد . سراسر زندگی کوتاه این
شهید برایمان خاطره انگیز است . اما سعی می شود به اختصار بیان شود : شهید منصور
رحیمی فرزند محمد علی در تاریخ اول فروردین ماه سال 1348 در خانواده ای شیعه مذهب
و فقیر دیده به جهان گشود . دوران طفولیت قبل از ورود به دبستان کودکی کنجکاو و
دوست داشتنی بود . در سن شش سالگی با علاقه زیاد به دبستان وارد شد و با استعداد
زیادی.......
به ادامه مطلب مراجعه فرمایید....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
شهید منصور رحیمی ,
عملیات والفجر4 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید منصور رحیمی ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای شهر طالخونچه ,
ایران ,
زندگی نامه ,
وصیت نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1743
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10


در سال 1343 در خانواده ای
مستضعف و با ایمان در خطه خوزستان در شهر آبادان فرزندی به دنیا آمد که نامش را
ناصر گذاشتند خانواده ایشان مدت 4 سال بعد از تولد ایشان به روستای طالخونچه
مهاجرت نمودند . ناصر از کودکی با اخلاق نیکو و
شایسته با مردم برخورد می کرد و در سن 7 سالگی به دبستان رفت و دوره راهنمایی و
دبیرستان را نیز در طالخونچه گذراند و تحصیلات خود را تا دوم دبیرستان ادامه داد . او در انجمن اسلامی دبیرستان
فعال بود و از اعضای فعال بسیج جواد الائمه (ع) طالخونچه نیز بود . ایشان در راهپیمایی ها و مجالس مذهبی و نماز جمعه شرکت می کرد .
به ادامه مطلب رجوع کنید.....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
ناصر حاج هاشمی ,
بیت المقدس ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید ناصر حاج هاشمی ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای شهر طالخونچه ,
طالخونچه ,
شهیدان ,
شهید ,
شهادت ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1682
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 20
تاريخ انتشار : سه شنبه 20 تیر 1391 |
نظرات (0)
|
|
نوشته شده توسط : akmarandi

عباس دوران
خلبان شهید عباس دوران در 20 مهر 1329 بدنیا آمد.او جهت تکمیل دوره خلبانی در سال 1349 به آمریکا اعزام شدو در سال 1351 به ایران بازگشت.در 22 تیر 1358 با نرگسخاتون (مهناز)دلیر روی فرد ازدواج کرد و در نهایت در31 تیر ماه 1361 در بغداد به شهادت رسید.پیکر مطهرشبعد از 20سال بهمراه 570 شهید دیگر به خاک پاک میهن بازگشت.
...بقیه را در ادامه مطلب بخوانید
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهید عباس دوران ,
شهدا ,
طالخونچه ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 1669
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 30
تاريخ انتشار : سه شنبه 06 تیر 1391 |
نظرات (0)
|
|
نام : محمدرضا
نام خوانوادگی:رحیمیان زاده طالخونچه
نام پدر:کریم
تاریخ تولد:۲۴/۰۶/۱۳۴۰
تاریخ شهادت:۱۰/۰۵/۱۳۶۱
محل شهادت :جنوب کوشک
محل اعزام کننده:بسیج
زندگینامه:
رحیمیان زاده طالخونچه، محمدرضا/ الف - ش : بيست و چهارم شهريور 1340، در شهرستان آبادان چشم به جهان گشود. پدرش کریم، بازنشسته شرکت نفت بود و مادرش فرخ نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. دهم مرداد 1361، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شکم شهيد شد. مزار او در گلستان شهدای اصفهان واقع است.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
محمدرضارحیمیان زاده ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید محمد رضا رحیمیان زاده ,
شهدای شهر طالخونچه ,
شهدای دفاع مقدس ,
زندگی نامه ,
وصیت نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1487
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 40
تاريخ انتشار : سه شنبه 23 خرداد 1391 |
نظرات (5)
|
|
نام :شمس علی
نام خوانوادگی:رجبی طالخونچه
نام پدر:عوضعلی
تاریخ تولد:۲۰/۰۵/۱۳۳۱
تاریخ شهادت:۰۸/۰۹/۱۳۶۰
محل شهادت :محور بستان
محل اعزام کننده:بسیج
زندگینامه:
رجبی طالخونچه، شمسعلی/ الف - ش : بيستم مرداد 1331، در شهر طالخونچه از توابع شهرستان مبارکه چشم به جهان گشود. پدرش عوضعلی، بازنشسته آتش نشاني بود و مادرش شوکت نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. راننده تاکسی بود. سال1354 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و يك دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. نهم آذر 1360، در بستان بر اثر اصابت ترکش به سر شهيد شد. مزار او در گلستان شهدای اصفهان واقع است.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
شمس علی رجبی ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شمس علی رجبی ,
زندگی نامه ,
وصیت نامه ,
شهدای شهر طالخونچه ,
:: بازديد از اين مطلب : 2073
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 44
تاريخ انتشار : سه شنبه 23 خرداد 1391 |
نظرات (7)
|
|

زندگینامه :شهید غلامعلی خلیلی
شهید غلامعلی خلیلی در چهارم آذرماه سال 1346 درروستای طالخونچه در میان خانواده ای کشاورز ومذهبی بدنیا آمد و پس از گذراندن دوران ابتدایی بهعنوان کارگر ساختمانی در کنار یکی از بنّاهای طالخونچه مشغول بکار شد و از همان کودکی پر شور وفعال بود و با شروع انقلاب در تمام تظاهرات ضدرژیم شاه شرکت می کرد بعد از پیروزی انقلاب در سال 60از عشق و علاقه زیادی که به سپاه پاسداران داشت در بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرضا ثبت نام کرد وشروع به فعالیت نمود .او عشق و علاقه زیادی به امام (ره) و ولایت فقیه داشت ، از همان اوایل عاشق شهادت بود و همیشه می گفت من باید به جبهه بروم و شهید بشوم زیرا مردن در بستر برای من ننگ است ، وی چندین بار می خواست به جبهه برود اما چون سنش کم بود او را قبول نمی کردند تا اینکه در اول شهریورماه 61 با گریه و التماس از پدر و مادر خود رضایت گرفت و از طرف بسیج مبارکه به جبهه اعزام شد و مدت سه ماه در جبهه بود تا اینکه در عملیات پیروزمندانه محرم به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادترسید .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد

وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ما همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شده اند مرده گانند بلکه آنان زنده اند و نزد خدای خود روزی می خورند. سلام بر تو ای رهبر بزرگ و سلام بر تو ای پدر و مادر ، سلام بر شما که اینگونه فرزندان خود را در دامن پاک پرورانده اید و او را به خدای خود هدیه کرده اید . مادر جان امیدوارم که مانند فاطمه زهرا (س) بر سر من مادری کنی مبادا ناراحتی به خودت راه دهی و برای پسرت ناراحت باشی و به جای گریه و زاری شادی و مباهات را برگزینید تا دیگران ادامه دهنده راهم باشند ، به خواهرانم بگویید که زینب وار عمل کنید ، قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر شما می ترسد تا سرخی خون من حجابتان را رعایت کنید تا مرید زینب باشید و در نمازهای جمعه و دعاهای کمیل و توسل شرکت کنید . امام عزیز و رزمندگان را دعا کنید . مادر عزیزم مبادا بخاطر از دست دادن من منتی بر سر کسی بگذاری و پدر عزیزم باید مرا ببخشید که در زندگی به تو کمکی نکردم مراحلال کنید ، به برادر و خواهران و خویشاوندان بگویید اگر بدی از من دیدید مرا حلال کنید ، در پایان طول عمر امام عزیزرا از خداوند متعال خواستارم .
والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته
برادر شما غلامعلی خلیلی

:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
شهیدغلامعلی خلیلی ,
عملیات محرم ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید غلام علی خلیلی ,
شهدای شهر طالخونچه ,
:: بازديد از اين مطلب : 2037
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : چهارشنبه 10 خرداد 1391 |
نظرات (0)
|
|

درسال 1338 در روستای طالخونچه فرزند حسن خانواده بود که پا به عرصه هستیگذاشت. ایشان در
خانواده ای متدین و مؤمن و بی آلایش و باصفا و مستضعف به دنیاآمد.ایشان به شغل دامپروری
و چوپانی مشغول بودندو مادر ایشان هم علاوه بر انجام وظائف مقدس مادری همیار همسر
خود بودند.اسماعیل که شرایط خانواده خود
راکاملاً درک کرده بودند از همان ابتدای کودکی همراه و همیار پدر خود در امر
دامپروری و چوپانی بود.
به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
شهیداسماعیل خوشکام ,
عملیات والفجر10 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
پاسدار اسماعیل خوشکام ,
شهید ,
شهدای شهر طالخونچه ,
:: بازديد از اين مطلب : 2121
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : چهارشنبه 10 خرداد 1391 |
نظرات (3)
|
|
|
|
|