|
|
محمّد
زوّاری فرزند محمدحسن در سال 1348 در شهرستان بیرجند دیده به جهان گشود.
دوران کودکی و تحصیلاتش را تا سال دوم دبیرستان در بیرجند گذراند. او عضو
فعال پایگاه بسیج مسجد حضرت موسی بن جعفر(ع) بود. علاقه ی فراوانی به قرائت
قرآن داشت و مرتب در هیأت های عزاداری و مجالس دعا شرکت می نمود.
عشق و علاقه به امام و رهبرش باعث شد تا در 17 سالگی درس را رها نماید و
داوطلبانه از طریق بسیج سپاه پاسداران عازم جبهه های نبرد شد. او مدت 45
روز همراه لشگر ویژه شهدا به عنوان تک تیرانداز در گردان امام حسین(ع) در
صحنه ی دفاع از اسلام و میهن اسلامی حضور یافت و شجاعانه در مصاف با دشمن
متجاوز شرکت کرد.
سرانجام در تاریخ بیست و هفتم فروردین ماه سال 1366 در منطقه ی عملیاتی
سلیمانیه در عملیات نصر یک در سن 18 سالگی بر اثر انفجار مین دعوت حق را
لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت. پیکر پاک شهید پس از تشییع در شهرستان
بیرجند در مزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
برگرفته از سایت: www.sh-m-zavvari.blogfa.com
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهید ,
شهدا ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1569
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 18
تاريخ انتشار : سه شنبه 13 مهر 1395 |
نظرات (2)
|
|
نام: اصغر
شهرت:
زمانی
نام پدر: مصطفی
تاریخ تولد: 1340
محل تولد:شهر دیزیچه
تاریخ شهادت: 1/8/1361
محل
شهادت: چمهندی
نام عملیات: محرم
از دیده عاشقان
نهان کی بودی؟ فرزانه
من، جدا ز جان کی بودی؟
طوفان غمت ریشة
هستی برکند یارا،
تو بریده از روان کی بودی؟
امام
خمینی (ره)
«الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا
وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً
عِندَ اللَّهِ ۚوَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ»(توبه:20)،آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با
اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها
پیروز و رستگارند!
در يكي از روزهاي
پاييزي مهر 1340 در خانوادهای مسلمان و مذهبي و نسبتاً ضعيف و مستضعف چشم به جهان
گشود. او را اصغر ناميدند تا سرباز راستين امام حسين(ع)باشد. خانوادة
اصغر با همة مشقّت و رنج و سختي كودك خود را به مدرسه فرستادند تا با آگاهي بيشتر
به ايمانش افزوده شود و سرباز فداكاري براي اسلام باشد........
به ادامه مطلب رجوع فرمایید....
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه ز--ظ ,
وصیت نامه ز--ظ ,
شهدای دیزیچه ,
عملیات محرم ,
:: برچسبها:
شهدای دیزیچه ,
شهدای دیزیچه اصفهان ,
شهدای اصفهان ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
شهدای دیزیچه مبارکه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1237
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 4
تاريخ انتشار : پنجشنبه 21 اسفند 1393 |
نظرات (1)
|
|
متولد 1337
دانشجوی رشته دبیری زبان انگلیسی
شهادت 1365 شلمچه، عملیات کربلای 5
از سخنان شهید
خداوندبه ما لطف دارد كه شناخت در اسلام را به ما عطا
فرموده است.
سعي كنيد در موقع ناراحتي بيشتر نماز بخوانيد چون انسان
در نماز با خداي خود صحبت مي كند و خدا مهربان و هميشه هر چيز را در حد شرعي به
انسان عطا مي كند ، هر قدر احساس ناراحتي بيشتر بكنيد شيطان هم بيشتر شما را وسوسه
مي كند .
ما بايد خدا را بر همه چيز مقدم بدانيم. سعي كنيد كارهايتان در جهت رضاي خداوند باشد ...............
:: موضوعات مرتبط:
دست نوشته ,
زندگی نامه ز--ظ ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهداي دانشجو ,
شهدای دانشگاه ,
دانشجویان شهید ,
:: بازديد از اين مطلب : 1088
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : دوشنبه 21 مهر 1393 |
نظرات (2)
|
|
متولد 1336 قزوین
دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی
بسم الله الرحمن الرحیم
"ان الحیاة عقیده و
الجهاد" (امام حسین(ع))
ضمن عرض سلام؛
همانا زندگی عقیده و جهاد
است، جز این زندگی نیست، نکبت و بدبختی است. بدانید و آگاه باشید تمامی انبیا و
اولیا خداوند در این مسیر جان باخته اند و بهترین انسان ها، هستی خودشان را در این
رابطه وقف کردند. جهاد در دو بعد نفسانی و دشمن درون و جهاد با دشمن بیرون که
موانع در مقابل حق ایجاد می کنند و سدی از کفر و عناد در مقابل پیشرفت حقیقت ایجاد
می کنند. هر دو طریق جهاد لازم و ملزوم هستند. امروز هم مستثنی از این مهم نیست،
بلکه از خیلی جهات انقلاب اسلامی در موقعیت و شرایط حساس قرار گرفته است که در
صورت سستی از ناحیه پاسداران و حافظان و عاشقان اسلام خسارت جبران ناپذیری به
اسلام عزیز وارد می شود، از این رو از اهم واجبات است. حکیم بزرگ رهبر اسلامی امام
امت، جان جانان، بزرگ بزرگان، یکه تاز صحنه های پیکار با دشمنان خدا که به حق در
دنیای سراسر تزویر و ستم قد برافراشت و پوزه ستمگران را به خاک مالید. این حقیر با
درک این مهم پا به جبهه گذاشتم و آگاهانه، بدون شک و تردید، با الهام از امامم
حرکت کردم و از خداوند بزرگ توفیق انجام وظایفم را که به صورت تکلیف مطرح است
عاجزانه خواستارم. از همان روزی که امامم را شناختم همه چیزم را باختم، زیرا که
بارها از دوران کودکی تا امروز، ماه محرم که فرا می رسید و................
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهداي دانشجو ,
شهدای دانشگاه ,
شهدای ارتش ,
شهدای اصفهان ,
گلستان شهدا اصفهان ,
:: بازديد از اين مطلب : 1101
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 8
تاريخ انتشار : یکشنبه 20 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
متولد 1339 اصفهان
دانشجوی رشته ریاضی
شهادت 1361 پاسگاه زید، عملیات بیت المقدس
آرامگاه گلستان شهدای اصفهان
بسم الله الرحمن الرحیم
"من مات بغیر وصییه مات میته جاهلیه"
پیامبر اکرم (ص)
اینجانب حمید شفرئی به خدای یگانه و صفات ثبوتیه
و سلبیه اش به نحوی که پیشوایان مذهبی بیان فرموده اند، معتقدم. هم چنین به دین او
یعنی اسلام با تمام اصول و فروعش که همگی در تشیع متجلی است اعتقاد کامل دارم. بعد
از حمد و ستایش خداوند متعال و فرستادن بهترین درودها و سلام ها بر پیامبر گرامی
(ص) و ائمه معصومین (ع) به ذکر چند نکته می پردازم:...............
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهداي دانشجو ,
شهدای اصفهان ,
دانشگاه اصفهان ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 996
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 4
متولد 1337 زرین شهر
دانشجوی رشته علوم اجتماعی
شهادت 1365 شلمچه، عملیات کربلای 5
بسم الله الرحمن الرحیم
"یا ایها الذین آمنو
اتقو الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد واتقو الله ان الله خبیر بما تعملون"
(حشر آیه 18)
ای کسانی که ایمان آورده
ابد خدا ترس شوید و هر نفسی (در کار دنیای خود) نیک بنگرید تا چه عملی برای
(قیامت) خود پیش می فرستد و از خدا بترسید که او به همه نیک و بد کردارتان به خوبی
آگاه است.
با درود و سلام به رسول خدا،
حضرت محمد(ص) و ائمه هدی(ع) بالاخص حضرت بقیه ا...(عج) و نائب برحقش امام خمینی
روحی فداه و شما امت مومن و مسلمان. برادران و خواهران مسلمان حیات و مرگ ما به
دست خداست و بالاجبار، همه ما هم چون گذشتگان روزی در دل خاک قرار خواهیم گرفت..................
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای زرین شهر ,
شهدای دانشگاه ,
شهدا دانشجو ,
دانشگاه اصفهان ,
شهدای فرهنگی ,
پاسدار شهید ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 1017
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ تولد : 1336
محل تولد : كرمان /بافت /قنات ملك
تاريخ شهادت : مهر/1363
محل شهادت : ارتفاعات ميمك
بهار سال 1336 در روستاي قنات ملك
شهرستان بافت، گل وجود احمد به شكو فه نشست. تحصيلات ابتدايي را در محل
تولد خود گذراند و به منظور ادامه تحصيل روانه شهر كرمان شد. كار و تحصيل
در كنار هم از او فردي سخت كوش ساخت. شركت در جلساتي مذهبي مو جب آشنايي او
با روحانيون مبارز كرمان شد. با فرا رسيدن بهارسال 1375 او يكي از
برگزاركنندگان تظاهرات مردمي در كرمان بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و
آغاز جنگ تحميلي، احمد راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد. از آنجا كه در
سنگر علم و تحصيل نيز سخت مي كوشيد در يكي از رشته هاي مهندسي دانشگاه
اصفهان پذيرفته شد. اما دفاع از ميهن او را ملزم به ماندن در جبهه كرد.
سرانجام در مهر ماه سال 1363 روح احمد سليماني جانشين ستاد و معاون اطلا
عات و عمليات لشكر 41 ثارالله از ارتفاعات ميمك به سوي آسمان پرگشود و نامش
بر بلندترين قله ها درخشيدن آغاز كرد. روحش شاد.
روز عروسي او
گفتم احمد جان، حالا ديگر وقتش
است يك آبگوشتي به قوم و خويش خود بدهي! گفت: «علي تمام دارايي من سيصد
تومان است اگر عروس سيصد توماني پيدا كردي، من آماده ام.» و خلاصه با چند
نفر از دوستان آنقدر در گوشش خوانديم تا رضايت داد. گفت: «از دختر عمه ام
فاطمه خواستگاري كنيد.» فرداي روز خواستگاري با ماشين محمد سازمند به رابر
رفتند و به عقد همديگر در آمدند. آشپزي عروسي با من بود. خيلي سرحال بودم.
ديگ هاي جلوي خانه پدرش روي آتش بود و بوي برنج تو محل پيچيده بود. وقتي
دست زدند و كل كشيدند فهميديم داماد را آورده اند. ملاقه به دست به پيشوازش
دويدم ديدم اي داد بي داد! داماد با همان لباس جبهه است. با پيراهن فرم
سپاه و شلوار خاكي! داد زدم: «مرد حسابي اين ديگه چه وضعيه؟ من تمام هنر
آشپزي ام را امروز رو كرده ام آن وقت تو يك دست كت و شلوار پيدا نكردي
بپوشي؟» لبخند مليحي زد و گفت: «چكار كنم علي آقا، پاسدارم ديگه!»
توسل
بيماري سختي داشتم، ديگر از
دكترها نااميد شده بودم. همسرم علي در تدارك سفر به تهران بود تا پيش
دكترهاي آنجا برويم. اما خودم مي دانستم بي فايده است. گفتم: «من نمي آيم.»
گفت: «پس مي خواهي چكار كني؟ من كه نمي توانم دست روي دست بگذارم و همين
طور شاهد آب شدنت باشم؟» گفتم: «من را ببر قنات ملك. اگر شفا نگرفتم ديگر
بي خودي پولت را خرج دوا و دكتر نكن. بدان كه ديگر خوب شدني نيستم.» به هر
زحمتي كه بود خودم را رساندم بر مزار شهدا و رفتم سر قبر احمد. گفتم: «احمد
منم زهرا مي شناسي؟ يادت هست آن روز كه مجروح بودي و آمدي خانه ما، قرار
شد من، خواهر تو باشم. تو هم برادر من؟ احمد دكترها جوابم كرده اند، بچه
كوچك دارم، تو از خدا براي خواهرت شفا بخواه!» وقتي كه دلم خالي شد و مي
خواستم برگردم، خودم فهميدم، حالم دارد خوب مي شود. الان كه ده سال از آن
روز گذشته حتي يكبار هم به دكتر مراجعه نكرده ام.
آن روز گرم تابستان
بعداز ظهر يك روز گرم تابستان بود،
در عقبه بوديم، همه پادگان در خواب بودند چون با آتشي كه از آسمان مي
باريد غير از خواب كار ديگري نمي شد كرد. اما ديدم جلوي ستاد شلوغ است و
بچه ها پابرهنه در بيرون ايستاده اند. كسي گفت: «رضايي دير رسيدي؟ بچه هاي
ستاد همه خواب بوده اند، يكي شان كه بيدار مي شود مي بيند يك مار بزرگ روي
شكم احمد آقا چنبر زده. بقيه را بيدار مي كند. عقل هايشان را روي هم كنار
مي گذارند تا كارهايي بكنند. نه جرأت مي كنند احمد آقا را بيدار كنند و نه
جرأت مي كنند مار را بكشند. در هر دو صورت احتمال خطر براي احمد آقا بود.
تا اين مار خوابش را كه مي كند مي آيد پايين و جلوي چشمان از حدقه درآمده
اينها مي خزد و مي رود بيرون!» احمد آقا هم كه حالا بيدار شده بود وقتي حال
و روزم را ديد خنديد. گفتم: «تو نيز ديدي.» گفت: «از چه ترسم؟ حافظ جان من
كسي است كه مرگ و زندگي مار هم به دست اوست!»
نويد شهادت
خيلي خوشحال بودم. بعد از مدت ها
باز هم چهره اش مي خنديد. فهميدم كه بايد خبري باشد. بالاخره آن قدر از زير
زبانش حرف كشيدم كه دانستم در جزيره خواب مي بيند و يك منطقه نيزاري است
هر جا كه قدم مي گذارد متوجه آدمهايي مي شود كه فقط سر اسلحه شان پيداست.
خيال مي كند در محاصره دشمن است. اما يك تعداد جوان خوش سيما بلند مي شوند و
مي گويند: «ما محافظ توييم!» مي گويد: «من محافظ مي خواهم چكار؟ من آمده
ام شهيد شوم!» يكي از آنها مي گويد: «آرام باش، به موقعش شهيد هم مي شوي.
اما الان وقتش نيست.» مي گفت به پاي جوان افتادم و دامنش را گرفتم و گفتم:
«راستش را بگو.» گفت: «تو شهيد مي شوي اما نه تو اين عمليات.» احمد خيلي
خوشحال شد رو كرد و گفت: «آقا فرود، آن روز يعني مي رسد.»
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای کرمان ,
شهدای میمک ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 903
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
نام پدر : عبداله
محل تولد : شهرستان مشهد
تاريخ تولد : 20/09/29
تاريخ شهادت : 29/07/63
محل شهادت : ميمک
مسؤليت : جانشين گردان
عضويت : بسيجي
يگان : تيپ21 امام رضا
گلزار : شهداي باختران
لحظه و نحوه شهادت
گوينده :محمد حسن مكمل جعفر آباد
قبل از عمليات عاشورا كه در مهر
ماه سال 63 در منطقه عمومي ميمك انجام گرفت . شهيد حجت زريني بعنوان مسوول
محور درتي 21 امام رضا (ع) خدمت مي كرد بنده بي سيم چي ايشان بودم . از من
خواست در صورتي كه به فيض عظماي شهادت نايل شدم ايشان را شفاعت كنم . با
اين تعبير:( سيد جان قول بدهد مرا در فرداي قيامت شفاعت كني ) من نيز در
جواب گفتم : از كجا معلوم كه بنده شهيد شوم . شايد شما نيز شهيد شديد و من
لياقت آن را نداشته باشم . خلاصه قرار بر اين شد كه هر كس شهيد شود ، ديگري
را شفاعت كند . آري ، خداوند تبارك و تعالي عامي را لايق شهادت ندانست و
در روز دوم عمليات در جريان پاتك عراقي ها يك گلوله خمپاره 60 در يكي ، دو
متري ايشان ، من و شهيد علي حافظي فرود آمد و در اثر اصابت تركش به ماسه
نفر ، حجت زريني بلافاصله به فيض عظماي شهادت نايل آمد (تركش به سر مبارك
ايشان اصابت كرد ) و پس از آن كه صدا زدم حجت ، حجت، ديگر جوابي نشنيدم و
متوجه شدم كه به آرزوي خود رسيده است .
لحظه و نحوه شهادت
شهيد حافظي از آن طرف محور گروهان
خودش را به محلي كه ما بوديم رسانده بود . او ديده بود كه نيروهاي عراق
دارند به سوي تنگه در قسمت گرگني مي آيند و ارتباط بي سيم هم قطع شده بود و
نمي شد كه بيايند و خبر بدهند كه بابا اين تنگه را مواظب باشيد . وقتي آمد
گفت : چكار مي كنيد ؟ گفتم : هيچي بحمد الله جلوي تنگه را گرفتيم. گفت :
من به خاطر همين آمدم . گفتم : خاطرتان جمع باشد . آنجا الان به لطف خدا ،
گورستان عراقي ها شده است . بعد از حدود چند دقيقه ديدم شهيد حجت زريني آمد
و با شهيد حافظي صحبت كرد . خاكريز دو جداره اي داشتيم كه بهترين خاكريزي
بود كه تا آن زمان در جنگ زده شده بود . بلافاصله شهيد زريني و بي سيم چي
اش و شهيد حافظي به آن طرف خاك ريز رفتند و اين طرف هم من و شهيد دوست بين
ايستاده بوديم و منتظر بوديم كه ببينيم روي گرگني چه اتفاقي افتاده است ،
كه يك مرتبه يك گلوله تانك به پشت خاك ريزي كه شهيد حافظي و بقيه رفته
بودند خورد و گرد و خاك زيادي بلند شد و تعدادي از تركشهايش هم دقيقا از
روي سر ما رد شد . آنقدر گرد و خاك بلند شده بود كه ما ديگر هيچ جا را نمي
ديديم . يك دفعه متوجه شدم شهيد حافظي دستش را گرفته و خود را به اين
طرف خاك ريز انداخت . دويدم و زير
بغلش را گرفتم . و گفت : مرا رها كن . برو ببين حجت چكار شد ؟ رفتم ببينم
كه حجت چه شده است . ديدم يك بسيجي جوان 15_16 ساله از آن طرف خاكريز خودش
را اين طرف انداخت و دستش را هم گرفته بود . گفتم : پسر جان چي شده ؟ گفت :
من هيچي . اما برويد ببينيد كه آقا حجت چكار شده اند . با هر دو نفرشان كه
برخورد كردم گفتند : برويد بينيد كه حجت چه كار شده است . سريع پريدم و به
آن طرف رفتم . ديدم شهيد حجت خم شده و سرش را در بين زانوهايش فرو برده و
بادگير سبز رنگي كه به تن داشت ، مي سوخت . بلافاصله خودم را به آن طرف خاك
ريز رساندم و صدا زدم : دوست بين پيتهاي آب را زود بياور . سعي مي كردم به
خاطر موقعيت شهيد حجت زريني آهسته صحبت كنم كه نيروها زياد متوجه نشوند .
چون حجت زريني مسؤول محور و از بچه هاي كرمانشاه بود . شهيد دوست بين دو
پيت آب را دستش گرفته بود و پشت سر من آمد . گفتم اين سردار حجته ، زود
آبها را روي سرش بريز . آتش را خاموش كرديم ، دست و پاي شهيد زريني را
گرفتيم و داخل يك چاله تانك ايشان را گذاشتيم . به شهيد دوست بين گفتم :
حالا ايشان را مي گذاريم تا بعد از پاتك دشمن با آمبولانس يا اينكه همراه برادران امداد به عقب ببريم .
بعد خدمت شهيد حافظي آمدم ، ديدم ايشان تركش خورده است . دستهاي ايشان هم
از قبل مجروح بود و حتي دكتر به ايشان اجازه حضور در جبهه را نداده بود .
گفتم : برادر علي چكار شده ايد . گفت مرا رها كن . بگو حجت را چكار كردي ؟
گفتم : حجت حالش خوب است . برادر علي شما بياييد به عقب برويد گفت : نه من
همين جا مي مانم. گفتم : اينجا مانده ايد كه چه كار كنيد ؟گفت : يعني نمي
توانم از سنگر بيرون بيايم ؟ گفتم : مي خواهيد بياييد بيرون كه چه كار كنيد
؟ شما با اين حالتان نمي توانيد كاري بكنيد . ايشان تا پايان پاتك دشمن در
منطقه ماندند . بعد دوباره گفت : حجت چه شده ؟ گفتم : حجت شهيد شد . سپس
ايشان و بي سيم چي شهيد حجت را با آمبولانس به عقب فرستادم .
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای مشهد ,
شهدای میمک ,
عملیات عاشورا ,
خاطرات ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1177
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 11
|
مجموع امتياز : 24
تاريخ انتشار : پنجشنبه 17 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
متولد 1336 شهرضا
دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی
شهادت 1361 محرم، زبیدات
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
فالموت فی حیاتکم مقهورین
والحیاه فی موتکم قاهرین (نهج البلاغه).
مرگ در زندگی ذلت بار است و
زندگی در مرگ پیروزمندانه و قهرآمیز.
چون هر مسلمانی باید قبل از
ترک دنیا وصیت خود را بکند من حقیر هم چند کلمه ای وصیت دارم که آن را تذکر می دهم:
با درود بر محمد و آل او و
خاندان تشیع و ورثه آنان از حسین تا شهدای ایران که باخون، مکتب انسان ساز اسلام
را سرفراز و پرچم توحید را خونین و امت اسلام را سربلند نگه داشتند و با درود بر
نائب امام زمان"عج" امام خمینی که رهبری ایشان در زمانی بسیار حساس
رهبری این امت را در دست گرفتند که جاهلیت این انسان ها از جاهلیت انسان های قبل
از اسلام بیشتر بود و همه در منجلاب مکتب فرهنگ های منحط فرد رفته بودند و این
امام عزیز همه را به سوی انسانیت رهنمون ساختند. من در مقابل این امت بزرگ کوچکتر
از آنم که حرفی بر زبان بیاورم ولی باز برحسب وظیفه چند کلمه ای را بر زبان می
آورم:...................
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای دانشگاه ,
شهدا دانشجو ,
دانشگاه اصفهان ,
شهرستان شهرضا ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 1118
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : چهارشنبه 16 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
متولد 1340 اصفهان
دانشجوی رشته جغرافیا
شهادت 1363 عملیات بدر
آرامگاه گلستان شهدای اصفهان
در خانواده ای که با نام
ائمه اطهار منور به نور الهی بود، در سال 1340 در اصفهان فرزندی که نام او را رسول
گذاردند، چشم به جهان گشود. از همان کودکی در دامان پرمهر و محبت مادر در مجالس
عزا و سوگواری محرم با نام زیبای حسین ابن علی آشنا شد و این نام را به همراه
حماسه خونبار و مسئولیت آفرین آن در بین آموزش های تربیتی پدر ستمدیده و زحمتکش
خود بهتر فرا گرفت...................
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای اصفهان ,
شهدای دانشجو ,
شهدا دانشگاه ,
فرهنگ شهادت ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 963
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : یکشنبه 13 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
متولد 1333
دانشجوی رشته زیست شناسی
شهادت 1360 طریق القدس
در
روز سوم محرم سال 1333 در یک خانواده کارگری و مسلمان دو کودک به نام های
احمد و محمود به دنیا آمدند که بکی از این نوگلان به نام محمود از دنیا
رفت. بعد از فوت محمود توجه بیشتری به احمد می شد و همه نسبت به او محبت
بیشتری داشتند. در دوران دبیرستان با حوزه علمیه قم در تماس بود که مجله
ماهان مکتب اسلام را دریافت می کرد................
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای دانشجو ,
شهدای دانشگاه ,
دانشگاه اصفهان ,
شهدای فرهنگی ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 1074
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 13
آن شهید بزرگوار در سال 1347 در یک
خانواده مومن و زحمتکش در روستای ور سفلی به دنیا آمد. از سن 7 سالگی نماز و
روزه اش را شروع کرد. او در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به منطقه بلند
روستا رفته و مرگ بر شاه را نوشت و نیز هر کجا که می رفت این عبارت را می
نوشت و فعالیت سیاسی زیادی در روستا انجام می داد. در خانه بسیار خوش اخلاق
بود. وقتی که از مدرسه می آمد، درس هایش را می خواند و می رفت در مزرعه به
پدرش کمک می کرد.
قبل از شهادتش یک
بار از ناحیه پیشانی مجروح شده بود. پس از مجروحیتش مادرش به او می گوید:
نرو جبهه. بمان درس هایت را بخوان. این جنگ که تمام شدنی نیست. او می گوید:
مادر خدا نکند که جنگ تمام شود و من شهید نشوم. و نیز به زن برادر خود
گفته بود: من خواب دیده ام که شهید می شوم ولی تو چیزی به مادر نگو. همچنین
محل دفن خود را در گلزار شهدا مشخص کرده بود.
روز
آخر که می خواست برود به مادرش گفته بود که حوله ای را که از مکه آورده ای
بده می خواهم ببرم جبهه و خیلی شوق رفتن به جبهه را داشت. چند ساعت قبل از
شهادتش به دست و صورتش خود حنا بسته بود و مقداری را در ساکش قرار داده
بود و گفته بود که این را به مادرم بدهید و بگویید که تبرک است و نیز
بگویید که پسرت در لباس دامادی شهید شده است.
این شهید والا مقام در سال 1364 در منطقه عملیاتی فاو در عملیات والفجر 8 به علت انفجار و فروپاشی سنگر به شهادت می رسد.
******
فرازهایی از وصیت نامه شهید:
بنام
الله پاسدار حرمت خون شهیدان و بنام خداوندی که مسلمانان خواص را از لوص
وجود کفار نجات می دهد و اول زندگی اش را با شهادت شروع و پایانش را با
شهادت ختم می کند. خوشا به حال آنان که مرگ سرخ را شیرین تر از عسل دانستند
و جانشان را در راه خدا قرار دادند و هیچ هراسی به دل راه ندادند.
ای امت عزیز!بدانید که ما هرچه داریم از امام و ایمانمان داریم و بدانید که چراغ هدایت
ما امام زمان (عج) است. ای امت عزیز بدانید که اسلام با ایمان پیشروی می
کند و ما قدرتمان در سلاحمان نیست. اگر قدرت در سلاح می بود، دشمن سلاحش
افضل تر است بر سلاح ما. بلکه قدرت ما در ایمان ماست. و ایمان در قلبمان و
قلبمان سینه هایمان است.
بار خدایا!تو
را شکر می گویم که چراغ هدایت برای مردم برانگیختی و راه سعادت را به مردم
نشان دادی تا مردم خود به تنهایی در دنیای فانی نسوزند و عاقبتی سیاه و
سوزناک نداشته باشند.
برگرفته از :varshahid.ir
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای ورین ,
شهدای محلات ,
وصیت نامه شهدا ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1100
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : جمعه 28 شهریور 1393 |
نظرات (7)
|
|
شهید حاج عبدالله کریمی در سال 1323 در روستای ورسفلی از توابع
شهرستان محلات بدنیا آمد. تحصیلات خود تا کلاس شش ادامه داد. وی به علت دوری از شهر و
مشکلات زندگی از ادامه تحصیل خودداری کرد؛ که والدین خود را از دست داد، و چه مشکل است
بی پدر و یا بی مادر بودن در این دنیای سرشار از هیاهو.
وی مدتی را به کشاورزی اشتغال
داشت. دوران سربازی را در گارد شاهنشاهی گذراند و از هم ردیفان سرباز شهید
شمس آبادی بود.(در سال 1344 در قضیه ترور شاه در کاخ مرمر مشارکت داشته که
مورد بازجویی و بازداشت قرار گرفته است.)
در سال
42 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج 7 فرزند؛ 4 پسر و 3 دختر می باشد.
با شروع جنگ تحمیلی کشاورزی
را رها نمود و وارد سپاه گردید. از طریق سپاه چندین بار به جبهه اعزام شد و مفتخر
به درجه جانبازی (شیمیایی ) شد وسپس در عملیات آزادسازی مهران به درجه رفیع شهادت نائل
گردید.
برگرفته از:varshahid.ir
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای محلات ,
شهدای ورین ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1076
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 7
|
مجموع امتياز : 11
تاريخ انتشار : چهارشنبه 19 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
ابوالفضل جان! نمي دانم آن چند روز اول، در جبهه چه ديدي که ديگر مرغ روحت طاقت تنگي قفس تن را نداشت.
خدا در جبهه با تو چه کرده بود که اينگونه نداي وليت را لبيک گفتي و به ديار دوست شتافتي ؟
مگر آن شب ها که از همه چيز و همه کس بريده بودي در نماز شب هايت چه نشانت دادند؟
ابوالفضل جان! چگونه توانستي پسر كوچك و نور چشمت را رها کني و او را به چشمان خيس و به راه مانده مادرش بسپاري...
ابوالفضل جان ديگر آيا مشغوليتهايت تمام شده بود که آماده و فارغ بال راهي سفر شهادت شدي؟
خوشا به حالت كه از بند اين تعلقاتي كه ما اكنون پس از شهدا دچار آن گشتهايم رها شدي و به سوي دوست پر گشودي...
خوشا به حالت
مصاحبه در مورد شهيد ابوالفضل ظهرابي
وقتي به او گفتم از شهدا برايم بگو مثل اينکه
فقط از جبهه و جنگ يک خاطره بيشتر نداشته باشد و تنها يک نفر را آنجا ديده
باشد گفت: من از عمو ابوالفضل خاطرههاي خوبي دارم. گويي احساس ميکرد
خيلي از او عقب مانده که اينگونه با حسرت از او سخن ميگفت؛
با لحن آرامي گفت: عمو ابوالفضل اول که جنگ
شروع شده بود تا مدتي به خاطر مشغوليتي که داشت مثل اينکه نسبت به جبهه و
جنگ بياهميت بود وقتي به جبهه آمد چند روز که گذشت گفت شما مديون من هستيد
که نگفتيد جبهه اينقدر خوبه و من اين را نميدانستم و تا حالا من
نيامدهام به جبهه!
مدتي كه گذشت طوري شده بود که وقتي مرخصي ميدادند
به زور او را به مرخصي مي آوردند وقتي هم ميآمد دو سه روز که ميگذشت
ميديديم خودش تنها برگشته جبهه .
ميگفت نماز شبش ترک نميشد. هميشه شب صداي
گريهها و نالههايش به گوشمان ميرسيد. به مسايل ديني خيلي اهميت ميداد
هميشه درباره آنها از روحانيون سوال ميکرد .
دفعه آخر که وقتي به مرخصي آمد يک پسر خدا
به او داده بود. ما گفتيم حالا شايد به خاطر اين بچه تا آخر مرخصياش
بماند، اتفاقاً از همه مرخصيها کمتر ماند و زودتر به جبهه برگشت. همان
دفعه بعد از عمليات والفجر هشت در جزيره مجنون به فيض شهادت نايل گرديد.
برای مطالعه وصیت نامه شهید به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
دل نوشته ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدای محلات ,
شهدای ورین ,
وصیت شهدا ,
درد ودل خانواده شهدا ,
وصیت نامه شهدا ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1257
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : جمعه 14 شهریور 1393 |
نظرات (0)
|
|
پيروزي واقعي
" عزيزان ما با شهادت شكست نمي خوريم بلكه با ترك جنگ و دفاع نكردن از جنگ است كه خواري و ذلت خود را به دست خودمان امضا مي كنيم. امام حسين (ع) شهيد شد ولي در واقع به پيروزي رسيد او با شهادتش عقيده وايمان و آرمانش را زنده نمود و اكنون ما مشاهده مي كنيم كه خط سرخ او رهرواني جان بركف دارد.. . "
عليرضا شهر يسوند با نگاشتن خون نامه خويش در شب عمليات والفجر(8 ) به اروند پرخروش زد و در آن موج خروشان به ساحل سبز يقين رسيد, او در والفجر(8 ) جاودانه شد. در زندگينامه اش چنين آمده است:
فرهاد از همان سنين طفوليت داراي چهره اي روشن و با هيبت بود, محبت او در دل همه اهل خانه و دوستان جاداشت. فرهاد در كودكي از ذكاوت و هوش خوبي برخوردار بود و كنجكاوانه بدنبال همه چيز مي رفت و جز شاگردان ممتاز و با اخلاق بود, او بارها جوايزي از طريق اوليا و بستگان دريافت كرده بود.
با دوستان خود بسيار خوشرفتاري مي كرد و هيچگاه از وي حرف دروغي شنيده نشده, هميشه سعي مي كرد حقيقتي را كه مي بيند بگويد و ديگران را امر به معروف و نهي از منكر كند و از توهين و غيبت ديگران بپرهيزد و در كم كم همين حس عدالت طلبي, حق جويي و اخلاص فرهاد بود كه او را به طرف مسائل و احكام اسلام سوق داد و توانست اسلام را بشناسد و سپس به احكام آن عمل نمايد.
فرهاد شيرالي جوان مهذب اهوازي در حماسه سترگ دفاع ملت حضور شاهدانه اي داشت و سرانجام در عمليات طريق القدس به فيض شهادت نائل آمد.
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
زندگي نامه ,
بزرگان ,
كلمات قصار ,
شهادت ,
عدالت ,
حماسه ,
ملت ,
حضور شاهدانه ,
طريق القدس ,
قدس ,
مسائل واحكام ,
:: بازديد از اين مطلب : 1064
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : سه شنبه 12 فروردین 1393 |
نظرات (1)
|
|

شهيد جعفر طهماسبي پور، فرزند علي اصغر در سال 1334 در اردبيل به دنيا آمد. وي به خاطر حضور در جبهه، از كلاس چهارم دبيرستان ترك تحصيل نمود. در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران درآمد. و مدتي بعد مسوول پرسنلي تيپ عاشورا شد. در سال 1362 در جزيره طلاييه، بعد از اسارت، به دست نيروهاي بعثي به شهادت رسيد. وي همچنين متاهل و خيلي.....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
عملیات کربلای 1 ,
:: برچسبها:
شهید جعفر طهماسبيپور ,
طلاییه ,
دفاع مقدس ,
نرم افزار زندگی نامه شهدا ,
شهدا ,
شهادت ,
شهدای ایران ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهداس اصفهان ,
عملیات کربلای 1 ,
:: بازديد از اين مطلب : 1121
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : پنجشنبه 26 بهمن 1391 |
نظرات (0)
|
|

محمود سرگزي در سال 1345 در يکي از روستا هاي زاهدان در خانواده اي متعصب و مذهبي ديده به جهان گشود وي از همان دوران کودکي فردي بسيار مؤدب و صبور و جدي بود. محمود دوران تحصيل خود را تا کلاس سوم دبيرستان در شهرستان زاهدان ادامه داد و در طول مدت تحصيل عضو بسيج نيز بود. پس از چندي با علاقه خاصي که به سپاه پاسداران داشت به عضويت اين نهاد در آمد او در بيشتر عمليات ها شرکت مي جست و هر گاه به زاهدان باز مي گشت به خانواده رزمندگان و شهدا سر مي زد. محمود در عين حال که دانشجوي سال اول دانشگاه بود هيچ گاه خود را از جبهه و جنگ جدا نديد سرانجام در عمليات «والفجر ده» در منطقه سليمانيه در سال 1366در سن 21سالگي به فيض شهادت نايل آمد.
وصيت نامه :
خداوندا شاهد باش که شهادت را مي پذيرم تا قرآن و مکتب اسلام محفوظ بماند و قوانين آن عملي گردد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
عملیات والفجر10 ,
:: برچسبها:
شهید محمود سرگزي ,
شهدای زابل ,
شهدای سیستان وبلوچستان ,
سرداران شهید ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهدای اصفهان ,
شهدای مشهد ,
شهدای طالخونچه ,
عملیات والفجر 10 ,
:: بازديد از اين مطلب : 1120
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 44
تاريخ انتشار : سه شنبه 24 بهمن 1391 |
نظرات (1)
|
|

زندگينامه :
نام پدر : محمد
محل تولد : شهرستان مشهد
تاريخ شهادت : 24/07/63
محل شهادت : ميمک
مسؤليت : رزمنده
شغل : محصل
عضويت : بسيجي
گلزار : بهشت رضا
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شههیدمحمد صبوريراد ,
شهدای مشهد ,
دفاع مقدس ,
شهدای طالخونچه ,
وبسایت شهدا ,
شهدا ,
شهادت ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1123
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 25
تاريخ انتشار : پنجشنبه 30 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|
بهار سال 1336 در روستاي قنات ملك شهرستان بافت، گل وجود احمد به شكو فه نشست. تحصيلات ابتدايي را در محل تولد خود گذراند و به منظور ادامه تحصيل روانه شهر كرمان شد. كار و تحصيل در كنار هم از او فردي سخت كوش ساخت. شركت در جلساتي مذهبي مو جب آشنايي او با روحانيون مبارز كرمان شد. با فرا رسيدن بهارسال 1375 او يكي از برگزاركنندگان تظاهرات مردمي در كرمان بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و آغاز جنگ تحميلي، احمد راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد. از آنجا كه در سنگر علم و.....
به ادامه مطلب رجوع کنید.....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
سردار شهید احمد سلیمانی ,
شهدا ,
دفاع مقدس ,
ایران ,
میمک ,
شهدای میمک ,
سرداران شهید ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1667
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : پنجشنبه 23 آذر 1391 |
نظرات (1)
|
|

بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. کساني را که
در راه خدا کشته شدند، مرده مپنداريد؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزي ميخورند.
آري هر که به اين جهان آيد، اهل فنا خواهد بود. خوشا به سعادت کساني که اين آيه شريفه
درباره آنها مصداق پيدا کند. من، سيد يوسف ژيان صياد در حاليکه در صحت کامل به سر ميبرم
وصيت نامه خويش را به شرح ذيل مذکور ميدارم........
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
زندگی نامه م--ی ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
وصیت نامه م--ی ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهید سيديوسف ژيان صياد(هاشمي) ,
شهدای خراسان رضوی ,
شهادت ,
شهدا ,
وبسایت شهدا ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای اصفهان ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1035
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 30
تاريخ انتشار : چهارشنبه 22 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|

قبل از عمليات عاشورا كه در مهر ماه سال 63 در منطقه عمومي ميمك انجام گرفت . شهيد حجت زريني بعنوان مسوول محور درتي 21 امام رضا (ع) خدمت مي كرد بنده بي سيم چي ايشان بودم . از من خواست در صورتي كه به فيض عظماي شهادت نايل شدم ايشان را شفاعت كنم . با اين تعبير:( سيد جان قول بدهد مرا در فرداي قيامت شفاعت كني ) من نيز در جواب گفتم : از كجا معلوم كه بنده شهيد شوم . شايد شما نيز شهيد شديد و من لياقت آن را نداشته باشم . خلاصه قرار بر اين شد كه هر كس شهيد شود ، ديگري را شفاعت كند ........
به ادامه مطلب مراجعه کنید........
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهید حجتاله زرينيگاکيه ,
شهادت ,
سایت شهدا ,
وصیت نامه شهدا ,
زندگی نامه شهدا ,
خاطرات شهدا ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 981
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 25
تاريخ انتشار : چهارشنبه 22 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|
حسين در يکي از روزهاي آفتابي سال 1338 در جمع
گرم و صميمي خانواده اي مهربان به دنيا آمد. دوران پر شور کودکي را در زير سايه لطف
پدر و دامان پر مهر مادر گذراند. او که از کودکي به معارف الهي و مذهبي به خصوص
تلاوت قرآن کريم عشق مي ورزيد و در قرائت قرآن بسيار متبحر شده بود، تحصيلات خود را
در مقطع دبستان و .....
به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
شهید حسين صفوينژاد ,
فرماندهمان جنگ ,
شهدای دفاع مقدس ,
عملیات فرمانده کل قوا ,
شهدای طالخونچه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1164
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : چهارشنبه 15 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|

زندگينامه :
مهدي در يکي از روزهاي زيباي سال 1340 در جمع
گرم و صميم خانواده اي متدين و مذهبي به دنيا آمد عشق به اسلام و کلمات نوراني خدا
از همان کودکي در وجودش موج مي زد و همواره به همراه پدرش در مجالس و محافل مذهبي
شرکت مي کرد تحصيلاتش را تا پايان دوره ابتدايي با موفقيت ادامه داد و پس از آن
براي تأمين معاش خانواده به کمک پدر شتافت و در دکان ريخته گري مشغول کار شد و سه
سال بعد از ترک تحصيل با شوق فراگيري دوباره به کلاسهاي درس بازگشت و دوره راهنمايي
را به صورت شبانه به پايان رساند مهدي علاوه بر تزکيه روح به افزايش قواي جسمي نيز
اهميت مي داد و در ورزش تيراندازي و کشتي مهارتهايي کسب نمود حتي موفق شد در رشته
کشتي چند مدال بياورد اما او هرگز ورزش را هدف کسب مدال قرار نداد و هميشه مي گفت
به خاطر بالا بردن نيروي جسماني و خدمت به اسلام کشتي را انتخاب کردم.
با شروع شعله هاي پر فروغ انقلاب مهدي نيز به
نداي قلبي خود پاسخ داد و به صف مبارزان راه حق پيوست و در تظاهراتهاي خياباني
حضوري فعال داشت پس از آغاز جنگ تحميلي براي کمک به رزمندگان اسلام از هيچ کوششي
دريغ نکرد و تمام دارايي خود را که 150000 ريال بود عاشقانه براي آسيب ديدگان جنگ
تقديم کرد پس از آن براي تقديم جان خود از طريق بسيج مستضعفين راهي جبهه هاي نور شد
،در جبهه چنان رشادتهات و ايثاري از خود نشان داد که دوستانش به او لقب پهلوان مهدي
را داده بودند .حتي پس از مجروحيت در يکي از درگيري ها با دشمن حاضر بازگشت به عقب
نبود و مي گفت تا زمانيکه وطنم را از لوث وجود کفار آزاد سازم هرگز به شهر خود
بازنمي گرديم.
سرانجام روح بيقرار اين سردار جوان 20 ساله
اسلام راه ملکوت را در پيش گرفت و در روز بيست و سوم خرداد سال 1360 در جبهه
دارخوئين حين عمليات فرمانده کل قوا، عاشقانه به سوي دوست پرواز کرد.

وصيت نامه :
اللهم ارزقنا اشرف القتل في سبيلک و تنصر رسولک
نشتر الحيوه الدنيا بالاخره و اختم علينا عاقبه به الشهاده
پروردگارا! روزي من گردان بهترين کشته شدن در
راه خودت در حاليکه ياري کنم دين تو را و دين رسولت را و معامله مي کنم باقيمانده
عمرم را با آخرت .خدايا !عمر مرا به شهادت ختم کن بر حسب وظيفه اي که در عهده خويش
داشتم که در راه خدا و از اسلام دفاع کنم .
لازم دانستم که نکاتي در زندگي خويش را به
عنوان وصيت نامه به عرض والدين و پيامي را به ملت شهيدپرور ايران
برسانم.
من مهدي شيراني سرباز امام زمان (عج) با خداي
خود عهد کرده ام که تا پاي جان از نايب او خميني بت شکن را ياري دهم. من آگاهانه
قدم در راه گذاشته ام و هيچ ترس و وحشتي ندارم زيرا براي رضاي خدا اين راه را
انتخاب کرده ام و هدفم دفاع از اسلام و نابودي کفر مي باشد و در قبال هر سختي و
دشواري تا آخرين قطره خونم مي ايستم و از خداي متعال مي خواهم که در اين راه مرا
کمک و ياري کند خدايا مرا لحظه اي به خود وامگذار و لحظه اي مرا تنها مگذار زيرا
بدون تو اي ايزد يکتا نمي توانم يک قدم پيش روم پدرجان به مادرم بگوئيد براي رضاي
خدا و خشنودي امام زمان (عج) بود که به اين راه رفتم از اينکه من شهيد مي شوم گريه
نکنيد و شاد باشيد زيرا خداوند از ميان بندگان خود انتخاب مي کند و افتخار بزرگ
شهادت را مي دهد. پدر، بزرگترين آرزويي که دارم اين است که برادرانم تا آنجا که مي
توانند به تحصيلات خود ادامه دهند تا براي اسلام بتواند کاري بکنند و به مستضعفين
جهان خدمت کنند.
پدر از ثروت دنيا مقداري پول دارم که خواهش مي
کنم آن را خرج مراسم يادبود من کنيد.پيامي به ملت شهيدپرور ايران دارم ما براي
انقلابمان شهيد زياد داديم و بايد بيشتر هم بدهيم تا اين انقلاب را زنده نگهداريم
راه امام حسين (ع) را ادامه دهيد که پيروز هستيد.دست ياري از امام خميني (ره) نکشيد
و همه پيرو خط رهبر باشيد که هستيد تا نابودي مستکبران و تا نابودي امپرياليسم
آمريکا و دست نشانده آنان که اشغالگران قدس و صدام يزيد هستند درود به شهداي انقلاب
اسلامي که تا آخرين قطره خون خود از اسلام دفاع کردند درود به ملت رزمنده و
شهيدپرور ايران.
والسلام
مهدي شيراني

خاطره ای از شهید:
زندگي بي آلايش
مهدي هميشه دوست داشت ساده ترين و بي آلايش
ترين زندگي را داشته باشد با اخلاق خوب خود همواره همه را جذب مي کرد و حتي اگر
گاهي عصباني مي شد هرگز صدايش را بلند نمي کرد چند قدمي بيرون مي رفت تا خشمش ساکت
شود.
مهدي مجاهد واقعي راه حق بود حتي يکبار يادم
هست که مي خواستم برايش غذايي بپزم اجازه نداد و گفت مادر خون من از بقيه رنگين تر
نيست هرگز روي تشک نمي خوابيد جاي راحت را دوست نداشت به من مي گفت:«مادر در بين
ارتش 20 ميليوني چند نفر هستند که الآن سرشان را روي بالش نرم مي گذارند، با اقتدا
به مولايش عادي زندگي مي کرد.
راوي:مادر شهيد
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
شهدا ,
خاطرات شهدا ,
زندگی نامه ,
وصیت نامه ,
شیرانی ,
مادر شهید ,
دارخوئین ,
عملیات فرمانده کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1193
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : دوشنبه 13 آذر 1391 |
نظرات (2)
|
|

زندگينامه :
حميد در يکي از روزهاي زيباي سال 1336 در جمع
گرم و صميمي خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. از همان کودکي عشق به معارف الهي و علوم
ديني در وجودش موج ميزد. انديشه والاي حميد و علاقه او به همنوع سبب شد که او هميشه
در کارهاي فرهنگي پيشقدم باشد و در جهت رشد فکري و معنوي دوستان و آشنايان و به
خصوص افراد بي بضاعت و مستضعف تلاش مي کرد .با اينکه سن و سالي نداشت اما در داير
نمودن کتابخانه بلال در نزديکي محل زندگي خود نقش بسزايي را ايفا کرد.پس از مدتي به
خدمت سربازي اعزام شد ،او که همواره در راه حق و حقيقت گام برمي داشت با شنيدن پيام
تاريخي امام مبني بر فرار سربازان از سربازخانه ها، با وجود اينکه در مرخصي بود
دوباره به پادگان بازگشت تا با راهنمايي و ارشاد ،همرزمان بيشتري با خود همراه سازد
و در اين کار نيز موفق شد. پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به اصفهان بازگشت و
چند ماه باقيمانده خدمت را زير پرچم جمهوري اسلامي شروع نمود. اما شرايط حساس و پر
خطر اوايل انقلاب اين سرباز مخلص راه حق را بر آن داشت که براي خدمت بيشتر به جمع
سبزپوشان سپاه بپيوندد و در اردوگاه باغ ابريشم مشغول به خدمت شود .پس از مدتي يک
دوره کوتاه کار با سلاح س
نگين را ديد و مشتاقانه به جبهه هاي نبرد براي
دفاع از حريم کشورش شتافت.آگاهي سياسي حميد فوق العاده بود و همواره خطر بني صدر را
به ياران و همرزمانش گوشزد مي کرد و پس از خلع او توسط امام (ره) سرنگوني اين بت
جديد را به دوستانش تبريک گفت.
سرانجام در عمليات همنام با پيرو مقتدايش يعني
فرمانده کل قوا خميني روح خدا در روز بيست و سوم خردادماه سال 1360 ،پاسدار 24 ساله
عاشق روح الله در حاليکه فرماندهي قسمتي از عمليات را بر عهده داشت در جبهه
دارخوئين به خون سرخ خويش غلطيد و روح پاکش به ديدار حق شتافت.

وصيت نامه :
امشب شب يازدهم عاشوراي حسيني است و اگر خدا
توفيق بدهد ،من چند روز ديگر عازم جبهه جنگ يعني آماده جهاد در راه خدا و اسلام
هستم. البته اگر لياقت آن را داشته باشم که در راه اسلام جان بي ارزش خود را فدا
کنم. من اين راهي را که انتخاب کرده ام با دل و جان بوده به همين خاطر دلم مي خواهد
که اگر قابليت آن را داشتم و به درجه رفيع شهادت نايل آمدم نکاتي را ذکر کنم که
براي شادي روح من اين نکات را انجام بدهيد، توجه کنيد که بايد مثل پدري که به
فرزندان خود وصيت مي کند، وظيفه شرعي آن فرزندان است که به آن عمل کنند .اگر نکنند
مسؤول هستند و بايد جوابگوي خداوند باشند…. خواسته هايي که من دارم سه چيز است که
از شما يعني پدر و مادر و مادربزرگم، برادران و خواهران خواهش مي کنم و از شما
تقاضا مي کنم که حتما به اينها عمل کنيد….
اولي اينکه عزاداري نکنيد منظورم گريه کردن است
يعني گريه نکنيد بايد به خودتان تسلط کامل داشته باشيد، مخصوصا پدر و مادرم.
دوم اينکه بعد ازمرگ من يعني حداکثر تا چهل روز
بعد ديگر به هيچ وجه رضايت ندارم که هيچ يک از اعضاي خانواده ام لباس مشکي و تيره
بپوشند.
سوم اينکه بعد از مرگ من مراسمي که مي خواهيد
بگيريد تشريفاتي نباشد و پولي را که مي خواهيد صرف تشريفات بيجا کنيد آن را صرف جنگ
زدگان و بچه هاي يتيم بکنيد.
اميدوارم که بخواهش فرزند خود عمل کنيد و موجب
رضايت و خشنودي روح فرزند خود شويد. من اين نامه را با خط خود و در سلامت کامل
نوشتم و اميدوارم که خداوند شما را در راه خدا و دفاع از اسلام پيروز بگرداند و هدف
شما چيزي جز خدا نباشد . اميدوارم هرکدام از شما که ناراحتي از من داريد ببخشيد و
از خدا بخواهيد که مرا ببخشد و بيامرزد، در ضمن اگر يک موقع خداي ناکرده از جانب من
به پدر و مادرم خطايي سرزده که موجب ناراحتي آنان شده آنها گذشت کنند و مرا
ببخشند.

:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
حمید شهیدی ,
شهادت ,
وصیت نامه ,
شهدا ,
کتابخانه بلال ,
اصفهان ,
شهدای اصفهان ,
زندگی نامه ,
عملیات فرماندهی کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1193
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : دوشنبه 13 آذر 1391 |
نظرات (0)
|
|

شهید حسن سالاری سال یک هزار و سیصد و سی و نه شمسی در روستای کلاته نوبهار
سبزوار دیده به جهان گشود. پدرش کارگر ساده ای بود، که با دستهای پینه بسته و قلبی
مالامال از عشق و امید به آینده فرزندان خود را از کوره راههای زندگی عبور داد، و آنان را تحویل
جامعه داد.
حسن به دلیل مشکلات مالی خانواده، حتی دوره دبستان را نیز نتوانست به پایان برساند. در
عوض به کار قالیبافی و کشاورزی مبادرت کرد، و از این طریق زندگی خود و خانواده اش را تامین
می کرد.
او دارای همسر و دو فرزند بود که به خدمت سربازی اعزام شد، و در تاریخ 23 تیر ماه 1364 در
جاده سنندج به مریوان به هنگام درگیری با فریب خوردگان کومله به شهادت رسید.
وصیتنامه شهید حسن سالاری
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با درود و سلام بر مهدی موعود و نائب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام بر شهیدان
گلگون کفن و با سلام بر مردم روستاهای منطقه شامکان، ...
اگر شهید شدم و جنازه ام پیدا شد به روستای شامکان ببرید و در کنار قبر شهید بزرگوار حمید
احمدی دفن نمایید... .
در پایان سلام مرا به همه دوستان و آشنایان و قومان و خویشان و همسایگان برسانید؛ در
ضمن امام را دعا کنید؛ خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. ...
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید حسن سالاری ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1275
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 29
تاريخ انتشار : دوشنبه 20 شهریور 1391 |
نظرات (0)
|
|

سرباز شهید برات الله صباحی،فرزندعلی،سال 1343 در روستای کلاته، نوبهار چشم به جهان
گشود.پس از گذراندندوران کودکی، به مدرسه رفت و تا پنجم ابتدایی را در دبستان زادگاهش
سپری کند.وی در دوره ی نوجوانی در روستابه کشاورزیپرداخت. پس از آن ،در نوزده سالگی،
به سریازی رفت.
برات الله صباحی، در پادگان ارتش کرمان آموزش دید و سپس از طریق گردانقدس آن شهر، به
منطقه جنگی غرب و بانه در کردستان اعزام شد.سرانجام این سرباز دلیر اسلام، در دهم
اسفند1364 در منطقه جنگی ((بانه )) کردستان، بر اثراصابت گلوله به گلویش به فیض عظمای
شهادت رسید.
بخشی از وصایای شهید صباحی، چنین است:
(( اکنون که دستهای خون آلود صدامیان، قلبهای رزمندگان اسلام و وطن عزیزمان را نشانه
گرفتهاند تا مقاصد شوم اربابشان، آمریکای جنایتکار را به انجام برسانند، من با هم رزمانم به
جبههآمدیم تا دستهای پلید ستمکاران را از سر مردم وطن مان، قطع نماییم)).
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهدا ,
برات الله صباحی ,
زندگی نامه ,
وصیت نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1053
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 20
تاريخ انتشار : دوشنبه 20 شهریور 1391 |
نظرات (0)
|
|
زندگينامه :
مهدي شريفي فرزند نادعلي در سال 1344 در روستاي «گليان» از توابع شهرستان بيرجند
ديده به جهان گشود. دوران کودکي را در زادگاهش گذراند و با رسيدن به سن هفت سالگي
راهي دبستان شد و به مدت دو سال هر روز براي رفتن به مدرسه راه سخت بين گليان و
رکات را به مدت 2 سال پيمود. تا کلاس دوم دبستان درس خواند ولي مشکلات رفت و آمد و
طي کردن مسافت سخت کوهستاني مانع از ادامه ي تحصيل او شد. حدود 5 سال به قاليبافي
پرداخت ولي اين کار او را قانع نکرد. به شهر بيرجند مهاجرت نمود. در کارگاه.....
به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1450
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : پنجشنبه 05 مرداد 1391 |
نظرات (1)
|
|


به نام الله
پاسدار خون شهیدان و با سلام به منجی عالم بشریت امام زمان (عج) و نایب بر حقش
امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و رزمندگان عزیز در جبهه های نورعلیه ظلمت
زندگینامه پاسدار اسلام و قرآن برادر شهید غلامعلی شهریاری را آغاز می کنیم .غلامعلی در سال 1347 در یک
خانواده مذهبی و مستضعف در روستا طالخونچه دیده به جهان گشود . او در سن کودکی در
دامان مادر و جوار پدر مذهبی تربیت یافت . در سن هفت سالگی برای کسب دانش پا به
مدرسه نهاد و در....
به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
غلامعلی شهریاری ,
عملیات والفجر3 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید غلامعلی شهریاری ,
شهدای شهر طالخونچه ,
شهدای ایران ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1649
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : یکشنبه 25 تیر 1391 |
نظرات (2)
|
|


نیازعلی سبز علی در فروردین ماه سال 1342 در خانواده ای مؤمن دیده به جهان
گشود و در سن شش سالگی وارد دبستان شهید مطهری شد و بعد از پایان دوران ابتدایی به
مدرسه راهنمایی شهید باهنر راه یافت و پس از اخذ مدرک سیکل برای ادامه تحصیل به
دبیرستان امام خمینی (فاضل) مبارکه رفت . با تشکیل دبیرستان ....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
نیازعلی سبزعلی ,
عملیات کربلا5 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید نیاز علی سبزه علی ,
شهدای شهر طالخونچه ,
طالخونچه ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
خاطرات ,
شهید ,
شهادت ,
:: بازديد از اين مطلب : 2206
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 40
تاريخ انتشار : چهارشنبه 14 تیر 1391 |
نظرات (1)
|
|
نام:اکبر
نام خانوادگی:صداقت طالخونچه
نام پدر:عباسقلی
تاریخ تولد:۶/۶/۱۳۴۵
تاریخ شهادت:۲۲/۲/۱۳۶۲
محل شهادت:شرهانی
محل اعزام کننده: بسیج
زندگی نامه:
صداقت طالخونچه، اکبر/ الف - ش : ششم شهريور 1345، در شهر طالخونچه از توابع شهرستان مبارکه چشم به جهان گشود. پدرش عباسقلی، بقال بود و مادرش قمر نام داشت. دانش آموز اول راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. بيست و دوم فروردين 1362، در شرهانی ایلام بر اثر اصابت ترکش به پشت توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در گلستان شهدای اصفهان واقع است.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
شهیداکبرصداقت ,
:: برچسبها:
شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1464
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 9
|
مجموع امتياز : 47
تاريخ انتشار : پنجشنبه 18 خرداد 1391 |
نظرات (0)
|
|
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
زین العابدین زینلی ,
عملیات محرم ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید زین العابدین زینلی ,
شهدای شهر طالخونچه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1914
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : چهارشنبه 10 خرداد 1391 |
نظرات (0)
|
|
|
|
|