آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : montazer

یکی از معجزات شهدا از زبان یک استاد دانشگاه :

یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه واساده و میگه سوار شو بریم . ازش پرسیم کجا گفت یه نفر به کمک ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون هارو خوب ببینم . وقتی رسیدیم از خواب پریدم . از چند نفر پرسیم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره . هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم . در زدم . دررو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو . گفت بفرمایید چیکار دارید . ازش پرسیم که با شهید همت کاری داشته ؟ یهو زد زیر گریه . گفت چند وقته میخام خودکشی کنم . دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت . گفتم میگن شماها زنده اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف شهید همت اومدید...


راهیان نور :

یه نفر داشت تعریف میکرد رفته بودیم راهیان نور . یکی از دخترا که وضع ظاهری خوبی هم نداشت اومد وگفت میشه یه خاطره تعریف کنم گفتم بگو . دختره گفت قبل از این که بخایم بیایم دوستام گفتن که بیا بریم اردوی راهیان نور با این که من به جنگ و شهدا و این چیزا اعتقاد ندارم قبول کردم. به مادرم گفتم که میخام برم اردو . پرسید کجا و با کی گفتم راهیان نور با بسیج دانشگاه . گفت نه منحرفت میکنن و از این حرفا . هرچی اسرار کردم قبول نکرد . اعصابم خرد شد و از خونه رفتم بیرون تا رسیدم سر کوچه و چشمم افتاد به تابلوی کوچه که اسم یه شهید هم بود . ازش خواستم که خودش مامانم رو راضی کنه . اون شب وقتی رفتم خونه و خوابیدم یه نفر اومد به خوابم و وقتی خودش رو معرفی کرد فهمیدم که همون شهیدیه که اسمش روی کوچه ی ماست . بهم گفت که مامانت رو راضی کردم . صبح که پا شدم مامانم گفت که اگه میخای با دانشگاهتون بری اردو برو . ازش پرسیدم که چه جوری شد که قبول کرده گفت ولش کن . هر چی هم اسرار کردم آخرش قبول نکرد که بگه که اون شب چه اتفاقی افتاد...

برای شادی روح شهدا و اما شهدا صلوات



:: موضوعات مرتبط: خاطرات ودلنوشته ها , خاطرات ,
:: برچسب‌ها: شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 11505
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 11
|
مجموع امتياز : 31
تاريخ انتشار : دوشنبه 12 تیر 1391 | نظرات (1)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

بهار در تاريخ : 1395/09/13 - - گفته است :
سلام سه خواهرم سن همه بالا از 35 تا 36 تا34 ارزو عروس بشم متوسل شدیم شهید تویجی برای ازدواج برام دعا کنید
پاسخ : ان شالله که حاجتتون روا بشه و همسرانی شایسته و با ایمان نصیب هر سه شما بشود.

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت