|
|
محمّد
زوّاری فرزند محمدحسن در سال 1348 در شهرستان بیرجند دیده به جهان گشود.
دوران کودکی و تحصیلاتش را تا سال دوم دبیرستان در بیرجند گذراند. او عضو
فعال پایگاه بسیج مسجد حضرت موسی بن جعفر(ع) بود. علاقه ی فراوانی به قرائت
قرآن داشت و مرتب در هیأت های عزاداری و مجالس دعا شرکت می نمود.
عشق و علاقه به امام و رهبرش باعث شد تا در 17 سالگی درس را رها نماید و
داوطلبانه از طریق بسیج سپاه پاسداران عازم جبهه های نبرد شد. او مدت 45
روز همراه لشگر ویژه شهدا به عنوان تک تیرانداز در گردان امام حسین(ع) در
صحنه ی دفاع از اسلام و میهن اسلامی حضور یافت و شجاعانه در مصاف با دشمن
متجاوز شرکت کرد.
سرانجام در تاریخ بیست و هفتم فروردین ماه سال 1366 در منطقه ی عملیاتی
سلیمانیه در عملیات نصر یک در سن 18 سالگی بر اثر انفجار مین دعوت حق را
لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت. پیکر پاک شهید پس از تشییع در شهرستان
بیرجند در مزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
برگرفته از سایت: www.sh-m-zavvari.blogfa.com
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
:: برچسبها:
شهید ,
شهدا ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1569
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 18
تاريخ انتشار : سه شنبه 13 مهر 1395 |
نظرات (2)
|
|
نوشته شده توسط : kamkidaghmiyab
بسم ربّ الشّهداء والصّديقين
زندگينامه شهيدجيرائيل ملّتي مياب(شهيدي ازشهرستان مـــــــرند)

مطلب را در ادامه دنبال بفرمایید....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
دل نوشته ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه م--ی ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه م--ی ,
موضاعات متفرقه ,
نامه های شهدا ,
:: برچسبها:
وصیت نامه شهدا ,
شهدا ,
زندگی نامه ,
شهید جبرائیل ملتی ,
:: بازديد از اين مطلب : 1658
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : شنبه 18 اردیبهشت 1395 |
نظرات (0)
|
|
نوشته شده توسط : kamkidaghmiyab
بسمه تعالي
آقامعلي عليپوراقدم مياب پدرشهيدحسن عليپوراقدم مانندساير آذربايجانيها بدليل نبود معاش كافي ودرآوردن نان حلال ازشهرستان مرند روستاي مياب به تهران مهاجرت كردو شهيد والا مقام حسن علي پوراقدم در تاريخ، ۲۰/۷/۱۳۴۱در شهرستان ري ديده به جهان گشود، پس از اتمام تحصيلات دلش به سوي آسمان جبهه پر كشيد وبه عنوان سرباز ارتش به خدمت سربازي اعزام گرديد سرانجام پس از رشادت هاي فراوان در حالي كه عشق به شهادت در وجودش شعله مي كشيد درجبهه ي غرب شيلردر تاريخ، ۲/۹/۱۳۶۲به آرزوي ديرينه اش رسيدوبه شهادت رسيدوجنازه پاكش بعدازاعزام به تهران بعدازتشيع واقامه نماز توسط اهالي ميابيهاي مقيم تهران ومهماناني از روستاي مياب وشهرستان مرندبه دليل س***ت خانواده ي شهيد درتهران،در بهشت زهراي تهران به خاك سپرده شد و روح عزيزش در جوار اربابش حسين (ع) آرام گرفت. روحش قرين رحمت حق باد
زندگي نامه شهيد حسن علي پوراقدم
ان الذين هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئك هم الفائزون .
در نيمه دوم سال ۱۳۴۱و در آغاز فرارسيدن سال نو يعني سال ۱۳۴۲سال خون و قيام ، سالي كه فرياد هاي حق طلبانه ي بخون نشست و سالي كه با صيادت ابراهيم زمان امام خميني قيامي پرشكوه در اين پهن دشت خون برپا شد كه خود نقطه ي انقلابي بسيار بزرگ گشت كه پس از اندك مدتي طومار زندگي و حاكميت شوم يكي از بزرگترين رژيم هاي جنايت پيشه تاريخ را در هم پيچيد و سرفصل جديدي را در تاريخ اين سرزمين گشود، آري حول و هوش اين سال پر طپش حيات انسان هاي نويني نيز آغاز شد كه مناديان آزادي و پاسداران حريم مكتب توحيد و حماسه آفرينان دشت خون گشتند و سرباز شهيد اسلام حسن عليپور اقدم در مهرماه ۱۳۴۱ و در ميان خانواده اي مستضعف چشم به جهان گشود و اينك در پي تداوم آن طريق خونين به زمره عاشقان خدا در بهشت جاويدان در آمد و مصداقي گشت بركلام امام كه ياران من در گاهواره اند .
حسن علي پور اقدم پس از طي دوران كودكي وارد مرحله جديدي از زندگي خود مي شود وي دوران ابتدايي خود را در دبستان بيك وردي و دوران راهنمايي خود را در مدرسه طلوع آزادي در حومه شهرري سپري ميكند و دوران متوسطه را در دبيرستان شهيد گلشني به پايان مي رساند
دوران تحصيلي اش توأم با فراز و نشيب هايي بود ، چنانكه در سن ۱۳ سالگي در سال ۱۳۵۴ پدر زحمتكش و مهربانش با آنها وداع گفته و از دنيا مي رود وبا اين غم سنگين و عوارض ناشي از آن با مشكلات فراوان به تحصيل خود ادامه مي دهد و در عين تحصيل هميشه به اين فكر بوده است كه چگونه مي تواند به خانواده كمك و ياري رساند و در اين بين چه در زمان فراغت و چه در زمان تحصيل به انجام كار مي پرداخت . او بوي مطهر قائمان خونين ۱۳۴۲ را در مشام داشت در مبارزه با رژيم سابق بويژه در دوران تحصيلش كه مصادف با ايام انقلاب اسلامي بود از پيشگامان مبارزه در صفوف تظاهرات خياباني آن سالها قرار گرفت و در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي همچون پاسداري گمنام در محله ي خود با عشق و علاقه به پاسداري و نگهباني مي پرداخت در روز هاي ۲۱ و ۲۲بهمن همراه با مردم قهرمان كشورمان در آزادي پادگان ها خصوصا در آزادي پادگان گارد سابق در خيابان پاسداران مسلحانه شركت مي كند ايشان پس از طي دوران هنرستان به خدمت سربازي اعزام مي گردد اما روح پر خروش وي نميتوانست به اين بسنده كند و در پي درخواست داوطلبانه همراه با جمعي ديگر از دوستان همرديف به جبهه جنگ حق عليه باطل به ستيز مزدوران بعثي مي شتابد و بدين ترتيب يكي ديگر از طلايه داران فجر در عمليات والفجر در سپيده دم دوم آذرماه با وضوي خون به نماز عشق مي نشيند و با پيكر خون آلودش كه گواه مظلوميت تاريخي يك نسل است به لقاء پروردگار خودميشتابد
آنكه جانان طلبد بهر چه خواهد جان را ترك جان گويي اگر مي طلبي جانان را
قرب جانان هوس هر دل جاني است ولي دل كسي داد به جانان كه نخواهد جان را
دعوي عشق و محبت نه به حرف است حكيم بايد از خون گلو زد رقم اين عنوان را
عشق را دعوي دين بر سر ميدان بلاست مرد خواهم كه نهد پاي سر ميدان را
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه ع--ل ,
:: برچسبها:
شهدا ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
وصایا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1444
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : دوشنبه 23 فروردین 1395 |
نظرات (1)
|
|
نوشته شده توسط : kamkidaghmiyab
زندگینامه شهیدپاسداروظیفه عبّاس مرنداصل
شهید پاسدار وظیفه عبّاس علیوند مرند اصل فرزندسلطانعلی در اوّل فروردین ۱۳۴۶در روستای میاب از توابع شهرستان مرند استان آذربایجان شرقی در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد پدرشهیدعباس مرندی در سالتحصیلی۵۵-۱۳۵۴ ایشان را جهت یادگیری علم ودانش در دبستان دولتی عنصری میاب ثبت نام میکند وبعدازمدتی پدرشان را ازدست میدهند ودوبرادر بنامهای علی وسیف اله ازایشان مراقبت میکنند وشهیدمرندی با آن سن کوچکش در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت می کرد چنانچه معلمان مدرسه ایشان را از این کار ممانعت میکردند ولی شهید مرندی همچنان در تظاهرات شرکت می کرد بعداز پیروزی انقلاب اسلامی شهیدعباس علیوندمرندی در برنامه های انجمن اسلامی که از طرف بسیج سپاه مرند توسط شهید عسگریوسفی میاب اجرا می شد شرکت می کرد ودر جلسات قران وهیئت های حسینی شرکت می کردند چنانکه در ایام محرم به صورت تمام وقت فعالیت فعالیت می کرد شهیدمرندی پس از پایان دبستان بدلیل فقدان پدرومشکلات خانوادگی ورسیدگی به مادر مجبور به ترک تحصیل می کنند شهیدعباس مرندی در۱۸/۱۰/۱۳۶۵ به صورت پاسدار وظیفه به سربازی اعزام می شوند ودر سپاه پاسداران طی آموزش نظامی مشغول خدمت می شوند وبه جهه های جنگ اعزام می شوند ودر تاریخ۲۶/۵/۱۳۶۶ درمنطقه ی ابوالفتح عراق با اصابت ترکش به سر ودست وپا به شهادت میرسند وپیکرپاک شهید پس از آوردن به مرند توسط مردم شهیدپرور مرند ومیاب وروستاهای همجوارتشییع شد وپس ازاقامه نماز در قطعه ی شهدای میاب درجوارشهیدان بخاک سپرده شدوتنهاکسی که درفراق آن شهید تاحالاعزادارمانده بودمادرشهید،خواهرشهید ودوبرادرشهیدمیباشد واین درحالی است که مادرشهید ازدرد فراق فرزندش دارفانی راوداع گفت .یاد شهیدعباس مرندی ومادرش گرامی باد.
منبع: بنیادشهیدشهرستان مرند
 
منبع: گلهای آسمانی شهیدعباس علیوندمرندی میاب
باتشکر ازخانواده شهید ... آقای سیف اله علیوندمرند میاب
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه ع--ل ,
:: برچسبها:
شهدا ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1691
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : دوشنبه 23 فروردین 1395 |
نظرات (0)
|
|
با سلام ضمن مشورت با جمعی از دوستان قرار بر این شد که مسابقه ای در خصوص
ثبت خاطرات راهیان نور و تصاویر خاطره انگیز برگزار شود جوائزی نیز به
بهترین خاطرات و تصاویر تعلق خواهد گرفت....
برای ارسال تصاویر و خاطرات
اول در انجمن عضو شوید و سپسخاطرات وتصاویر خود را ثبت
کنید...فابل توجه دوستان برای بارگزاری عکسها از سایتهای آپلود ایرانی و
معتبر استفاده فرمایید که نمایش آن با مشکل روبرو نشود...
حداکثر اندازه تصاویر نیز 500*500 مگاپیکسل باشد .....یا زهرا(س)
جهت عضویت وارسال خاطرات کلیک فرمایید...
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
داستان ,
شعر ,
دل نوشته ,
دست نوشته ,
:: برچسبها:
مسابقه ,
راهیان نور ,
شهدا ,
دانش آموزی ,
مسابقه خاطره نویسی ,
خاطره نویسی ,
:: بازديد از اين مطلب : 1563
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 3
|
مجموع امتياز : 14
تاريخ انتشار : پنجشنبه 19 آذر 1394 |
نظرات (2)
|
|
سلام خدمت رهروان شهدای عزیز...
امروز براتون دو عدد کلیپ از یادواره شهدای سیاهبوم شهر کرکوند گذاشتم خیلی زیبا و جالب است...
لازم به ذکر است اجرای یادواره همراه با برنامه فرهنگی رهروان شهدا یعنی پرده خوانی شهدا می باشد امیدوارم استفاده لازم را ببرید.
منتظر نظرات زیبای شما هستیم
من الله توفیق...یا زهرا
:: برچسبها:
یادواره شهدای سیاهبوم ,
شهدای سیاه بوم ,
پرده خوانی شهدا ,
شهدا ,
شهادت ,
دفاع مقدس ,
:: بازديد از اين مطلب : 2692
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : چهارشنبه 15 مهر 1394 |
نظرات (0)
|
|
نوشته شده توسط : moein_s1369
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
:: برچسبها:
شهدا ,
دفاع مقدس ,
شهدای غواص ,
:: بازديد از اين مطلب : 1354
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 31 مرداد 1394 |
نظرات (1)
|
|
نوشته شده توسط : moein_s1369
به نقل از“خادم الشهدا معین سعید “،کاروان شهدای غواص پس از گذر از دو شهر نگار و دشتکار شهرستان بردسیر، سرانجام درمحل مسجد جامع تا میدان آزادی این شهرستان مورد استقبال باشکوه مردم قرار گرفتند.
.
:: برچسبها:
شهدا ,
غواصان شهید ,
شهدای غواص ,
تشییع شهدای غواص ,
:: بازديد از اين مطلب : 3279
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 31 مرداد 1394 |
نظرات (0)
|
|
نام پدر: رحیم
تاریخ تولد: 1343
محل تولد: رهنان
شغل: کارگر
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 62/12/11
محل شهادت: جزیره
مجنون
زیارتگاه: گلزار
شهدای اصفهان
زندگینامه:
در مورد سالهای
تحصیل ایشان باید گفت که بنا به اظهار نظر دبیران مدرسه، فردی بسیار مستعد و هوشیار
بود، ولی شرایط زمان ایشان را از درس و مدرسه به انقلاب و سپس به جبهه کشاند. در دوران
انقلاب با اینکه هنوز در سالهای اول نوجوانی بود، کمک یادی به انقلابیون می کرد و اطلاعات
مهم را به آن ها می رساند(تا حدی که به او لقب خبرنگار داده بودند) و در این زمان شجاعت
های زیادی از خود نشان داد و از جمله روی دیوار خانه ی یکی از مأمورین پاسگاه جمله ی مرگ بر شاه را نوشته بود.
جلوه هایی از شهید:
ایشان دارای هوش
و ذکاوت خاصی بود. شجاعت فراوانی داشت و در حرف زدن در مقابل هیچ کس کم نمی آورد. لطف
و محبت زیادی به پدر و مادر خود داشت و هیچ وقت زیر بار زور نمی رفت. فردی فوق العاده
زرنگ و دانا و نسبت به خانواده به خصوص مادرش بسیار رئوف و مهربان بود و حاضر نبود
کوچکترین زحمتی برای ایشان فراهم نماید. نسبت به بزرگترها یک حالت فروتنی و احترام
داشت. وی فردی بسیار شوخ طبع و سرحال بود و رزمندگان را روحیه می داد. ایشان در جبهه
به عنوان فردی فعال مطرح بود تا اینکه به مقام فرماندهی گردان هم رسید و پس از فعالیت
های و شجاعت های بسیار به فیض عظمای شهادت نایل گشت.
پیام شهید:
همچون شهدای دیگر
پیروی از مقام ولایت فقیه و خط مستقیم الهی بود و نیز روی حجاب زنان بسیار مصر بود.
در برخورد با نامحرم و حفظ حریم الهی بسیار تأکید می نمود و نیز به ادامه دادن خط سرخ
شهدا و حفظ انقلاب اصیل اسلامی زیاد سفارش می کرد. شعار او اخلاص در راه پیروی از حق
و حقیقت بوده است و در موقعیت های مختلف اذعان می کرد که من بدم می آید مطرح باشم حتی
نامه هم زیاد نمی فرستاد، می خواست بفهماند من کاری نکرده ام که زیاد هیایو کنم.
گلبرگ های خاطره:
شهید در سن چهارسالگی
همراه با پدر و مادرش به زیارت اباعبدالله الحسین (ع) مشرف گردید و درس شهادت را از
آن حضرت آموخت. هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که با دستکاری شناسنامه عازم جبهه شد.
در عملیات فتح المبین به همراه بسیجیان دیگر به جبهه ی رقابیه عازم شد. این دسته را
به علت پایین بودن نشان در خط پدافندی نگه داشتند. احمد با اینکه از نظر سنی از بسیاری
از آن ها کوچکتر بود مانند یک فرمانده ی فداکار و شجاع با دواندن و حرکات ورزشی رزمی
آن ها را برای شرکت در جنگ آماده می کرد و وقتی آن ها گرسنه می شدند ایشان با زیرکی
خاصی به مقر دسته های ارتش می رفت و از آن ها غذا می گرفت و به بسیجیان می داد.
از خود شهید نقل
شده که هنوز اذان صبح نشده بود که عملیاتی را به اتمام رساندیم در آن عملیات پیروز شدیم. در آن حین با خود گفتم
که خوب است یک گشتی در سنگرهای فتح شده بزنم. در حال گشتن بودم که در یک سنگر تلمباری
از اجساد دشمن را دیدم. در آن حین به یاد قیامت و عاقبت خودم افتادم و در همین حین
یک نفر از زیر آن همه جسد بلند شد و به طرف من آمد. به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم، ناگهان
لرزه ای بر بدنم مستولی شد و گامی به عقب برداشته
و بی مهابا شلیک کردم. آنجا فهمیدم که واقعاً زندگی هدفدار و مکتبی ما چقدر ارزشمند
است و توجه به آرمان های حقیقی اسلام تا چه حد انسان ساز می باشد.
منبع : پایگاه اطلاع
رسانی شهدای شهر رهنان (shohada-rehnan.ir)
:: موضوعات مرتبط:
شهدای رهنان ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهدای رهنان ,
شهدای اصفهان ,
شهدای دفاع مقدس ,
گلزار شهدا اصفهان ,
:: بازديد از اين مطلب : 1266
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 18
در آتشباران مرداد 1362 مردي از
قبيله اشراق بر دستهاي مردم قدرشناس جهرم تشييع و در گلزار شهداي فردوس اين
شهر به خاك سپرده شد. بر تابوت منور او كه با پرچم سه رنگ افتخار، آذين
شده بود نامي آشنا به چشم مي خورد. بر سپيد كاغذ اين گونه نقش بسته بود:
شهيد ميثم كوشكي تاريخ شهادت 1/5/1362. تمام افتخارات و رشادت هاي اين
سردار رشيد اسلام در قناعت نامي خلاصه شده بود. غريب بود و از دورها مي
آمد. اما آنها كه مي شناختندش لحظه اي آرام و قرار نداشتند.
تيپ حماسه آفرين المهدي(عج) با
نام بزرگ مرداني چون شهيد جاويدي، شهيد اسلامي، شهيد بديهي و صدها شهيد جان
بر كف ديگر، سند افتخار مردمي است كه لحظه اي از پاي ننشستند و براي دفاع
از اسلام و ميهن مقدس اسلامي تا پاي جان كوشيدند. سردار شهيد ميثم كوشكي از
ياران سلحشور المهدي (عج) در سال 1341 در خانواده اي متدين و مذهبي ديده
به جهان گشود. دوران مختلف تحصيل را در زادگاه خود - جهرم - پشت سر گذاشت و
نهايتا با دريافت مدرك ديپلم از تحصيل فراغت يافت. وي كه در دوران پرشكوه
انقلاب، در فعاليت هاي سياسي و انقلابي حضوري چشمگير داشت، پس از پيروزي
انقلاب نيز با گذراندن دوره هاي مختلف آموزش در بسيج، خود را آماده دفاع از
اسلام و ميهن اسلامي نمود و با ياري و همت بزرگواراني چون شهيد مجتبي
صفرزاده، گروه رزمجوي شهيد مدرس را تشكيل داد. حضور در جبهه آبادان (كوي
ذوالفقاري) اولين ماموريت شهيد با گروه ياد شده بود كه اين ماموريت از
تاريخ 25/11/59 شروع و با فداكاري ها و از جان گذشتگي هاي اين جان بر كفان
مكتب ولايت در تاريخ 25/11/60 به پايان رسيد. وي در مرداد ماه 1360 رسما به
عضويت سپاه پاسداران درآمد و مسؤوليت حساس اطلاعات را عهده دار شد.
سردار شهيد ميثم كوشكي از آن پس به
طور مداوم و مستمر در جبهه حضور يافت و در عمليات هاي مختلفي از جمله فتح
المبين و والفجر 2 شركت كرد. وي در عمليات فتح المبين هدف تيربار دشمن قرار
گرفت و به شدت مجروح شد. اما پس از بهبودي نسبي، بار ديگر به سوي عرصه هاي
خون شتافت و با پذيرفتن مسئوليت هاي مختلف، گامهاي موثري را در پيشبرد
اهداف جنگ برداشت. وي قبل از شروع عمليات والفجر 2 در واحد اطلاعات و
عمليات تيپ المهدي(عج) به انجام امور محوله پرداخت و از آنجا كه تيپ در
منطقه اي كوهستاني در غرب ماموريت داشت، مسؤوليت شهيد بسيار خطير و با
دشواريهايي همراه بود، اما او كه جاني مشتاق و شيفته خدمت داشت، سختكوش و
پرتلاش به امر شناسايي مبادرت ورزيد و زمينه را براي حضور رزمندگان هميشه
پيروز فجر مهيا ساخت. وي در عمليات والفجر 2 با عنوان مسؤول محور انجام
وظيفه كرد و هدايت نيروهاي گردان را بر عهده گرفت.
ارتفاعات "حاج عمران" در يكم
مردادماه 1362 با مردي بدرود گفت كه سالياني عزيز از عمر پربار خود را در
خدمت به اسلام و امت اسلامي گذرانده بود. عمليات والفجر 2 خاطره رشادتها،
دلاورمرديها و يادمان پرواز ملكوتي اوست.
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شده به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه ع--ل ,
عملیات والفجر2 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهدای جهرم ,
رهروان شهدا جهرم ,
:: بازديد از اين مطلب : 1087
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 4
تاريخ انتشار : دوشنبه 26 آبان 1393 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : چهارشنبه 23 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
:: موضوعات مرتبط:
دل نوشته ,
:: برچسبها:
شهدا ,
رهروان شهدا ,
خون شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1060
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 14
تاريخ انتشار : پنجشنبه 17 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
نام شهيد: علی اکبر نام خانوادگي: عباسي
نام پدر: رجبعلی نوع عضويت: بسيجي
تاريخ تولد: 01/11/1347 شماره شناسنامه: 467
تاريخ شهادت: 26/07/1365 محل شهادت: فاو
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه ع--ل ,
وصیت نامه ع--ل ,
:: برچسبها:
شهدای شهرستان بهار ,
بهار ,
شهر ,
شهدا ,
وصیت نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 927
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : پنجشنبه 17 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : دوشنبه 07 مهر 1393 |
نظرات (0)
|
|
:: برچسبها:
شهدا ,
حجاب ,
عفاف ,
جشنواره ,
گوهر پنهان ,
:: بازديد از اين مطلب : 1161
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : چهارشنبه 25 تیر 1393 |
نظرات (3)
|
|
غنــــــچه نچیـــــــــده:
آمد شبی به
بزمم،آن بخت نو رسـیده
شادی کنان، چو
مرغی کز دامگه پریده
اندام پـــرتوانش،
چون یاس نــوشکفته
ابـــروی او هلالی،
چون مــاه نو دمیده
رخسـارش از لطافت،
مهــتاب نو بهاری
لبــهایش از طراوت،
چون غنچه نچـیده
در باغ چون خرامد
غوغای عشق خیزد
بلبل ترانه گویـــان
گل پیـــرهن دریــده
نیلوفر، از پس باغ
سر می کشد که بیند
آن گـــردن بلورین،
وآن قــامت کشـیده
بــــرق ســــــرشک دیـــــــــــدم،
بــــــرق سرشک دیـــدم، بر
گونه لطیفش
گویـی که اشک
مهتاب، بر برگ گل چکیده
بــی زلف دل سیاهش
وآن روی ماهـتابی
ای بس که شب
نخفتم، تا لحظه سپیده
گفتــــم ز شادمانی
جانها فـــدای جانت
خوش آمدی که بی تو
جانم به لب رسیده
چون چــهــره تو ماهی
در آســمان نبوده
ماننــد چشم مستت،
چشم فلک ندیده
لطف صفای گل را از
چشــم باغـبان بین
نازم به آن خـــدایی،
کایـــن بنده آفریده
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
شعر ,
:: برچسبها:
شهدای دانشجو ,
شهید محمد رضا برهانی پور ,
شهدای اصفهان ,
اشعار شهدا ,
شعر ودکلمه ,
شعر شهدا ,
شعر ,
شهدا ,
شهداي دانشجو ,
:: بازديد از اين مطلب : 1015
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : سه شنبه 10 تیر 1393 |
نظرات (0)
|
|
نوشته شده توسط : s_zahra_h
تا شهدا؛ (ساعت حدود ده شب است. همهجا تاريك است و جز صداي شليكهاي سرگردان عراقيها چيزي شنيده نميشود، اما نه...! ستون، خيلي آرام در حال حركت است؛ نفر جلو كه مي نشيند، تو هم بايد بنشيني؛ نفر پشت سر تو هم و.....كل ستون مينشيند! نشستن كمي طولاني ميشود.)
ـ چي شده برادر؟ چرا حركت نميكنيم؟
ـ بچههاي تخريب مشغول باز كردن معبرند.
ـ پس حالا حالاها مهمونيم؟
ـ نميدونم.
ـ ميگم اگه ستون حركت كرد منو بيدار كن. منكه گيج خوابم.
ـ بيمزه حالا وقت خوابه؟
(كمي جلوتر، داخل معبر)
ـ اخوي خوردني چي داري؟
ـ كوفته، گلوله داغ، ميخوري؟!
ـ بد اخلاق، حرفهاي اميدبخش بزن، گلولة داغ رو نگهدار برا همسايه(عراقيها) كه نميدونند چند دقيقه ديگه مهمون ناخونده دارند. من كه الآن شوكولاتهامو ميخورم تا اگه بلا ـ ملايي سرم اومد، دست شما نيفته.
(كمي جلوتر، داخل معبر)
ـ چي شده برادر؟ ختم قرآن برداشتي؟
ـ نه داداش، دارم برات فاتحه ميخونم.
ـ پس منم شروع كنم. تو هم خوب آدمي بودي.
(سر ستون، دو نفر از همه دنيا و هياهوهاش جدا، مشغول باز كردن انتهاي معبرند. عرض حركتي ما داخل معبر، حدود يك متر است. سنگر كمين عراقيها رو رد كرديم؛ بيچارهها نميدونند اجلهاي معلق دارند دور سرشون پر ميزنند. حدود 30 متري سنگر كمين عراقيها، همه منتظرند تا دستور حركت داده بشه. پيام، پشت پيام، گوش به گوش تا آخر ستون ميرسه.)
ـ برادر، ذكر خدا يادت نره!
ـ براي فرج امام زمان دعا كنيد!
ـ اينجا معبره، نزديكترين نقطه به خدا.
ـ تا درگيري شروع نشد بچههاي عقبي تيراندازي نكنند.
(سكوت، سكوت، سكوت. حالا نفر اول ستون، سيدجلال، دقيقاً زير سنگر عراقيها، ضامن نارنجك رو كشيده و آماده پرتاب است. بيسيمچي گردان در حاليكه اشك توي چشماش به خوبي ديده ميشه گوشي رو به گوشش چسبونده و منتظر است.
احساس ميكني خيلي هوا سرد شده و بدنت ميلرزد. شايد قشنگترين و سختترين چيزي كه توي معبر بهش فكر ميكني بچه هاي نيم خيز توي معبرند.
هيچگاه اينقدر نزديكي به خدا رو احساس نكردم. اگه قابل باشي و حضرت عشق آفرين هم عاشقت باشه، كار تمومه. بچههاي آسموني معبر به خوبي تو اين لحظات قابل تشخيصاند. و صداي انفجار، يعني پايان سكوت زيباي معبر. حالا ديگه معبر پر شده است از صداي الله اكبر، يازهرا، ياحسين، ياصاحب الزمان، و...)
ـ اخوي، پاشو حركت كن بزن به خط!
ـ ولش كن! خودت برو جلو! اون شهيد شده.
(فرياد:)
ـ بچهها، اللهاكبر بگيد، بريد جلو.
(فرياد:)
ـ عراقيها دارند فرار ميكنند. عقب نموني!
ـ اخوي چرا داري برميگردي؟
ـ زخمي شدم.
ـ قبول باشه، از يه طرف معبر برو عقب.
(اما مهمترين قصه معبر: كاليبر عراقيها قفل ميشه رو معبر؛ اين يعني سختترين حالت معبر؛ جلوي پاهات شهدا و زخميها روي خاك ميافتن و فرياد كمك خواستن اونها كه يه لحظه قطع نميشه؛ سمت چپ و راستت ميدان وسيع مين. بعضيها براي فرار از جلوي كاليبر عراقيها به آغوش ميدان مين پناه ميبرند و از معبر خارج ميشوند و بعد، صداي انفجار و پرتاب شدن بخشي از بدن پاك يكي از بچههاي بسيجي به سمت تو.
«شهيد اكبر جزي» كه تير به شكمش خورده اما با يك دست بر شكم و يك دست خالي، خودش رو به كاليبر عراقيها ميرسونه و لوله گداخته شده كاليبر عراقيها رو به سمت آسمان فشار ميده و با اينكارش قفل معبر رو باز ميكنه و چند لحظه بعد فريادي تو خط ميپيچه:)
ـ اللهاكبر بچهها خط شكسته شد، عراقيها فرار كردند.
(و من كه از فيض بوسه ملائك بي نصيب نمانده بودم؛ داخل معبر به انتظار رسيدن امدادگر به اطرافم نگاه ميكنم و به اين فكر ميكنم كه اينجا معبر است؛ نزديكترين نقطه به خدا.)
امروز دوباره عجيب دلتنگ معبرم و از خدا ميخوام همه از معبر به عرش راه پيدا كنيم.
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
:: برچسبها:
شهدا ,
خاطرات ,
شهيد ,
شهادت ,
داستانك ,
:: بازديد از اين مطلب : 846
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 4
تاريخ انتشار : شنبه 10 خرداد 1393 |
نظرات (0)
|
|
گاهی دلم می خواهد از خوبی شهدا و بدی های خودم بترکد. هرچه تلاش می
کنم مثل کسی که در مرداب بدی های خود گرفتار است ، دست دراز کنم و دست خود
را به شاخه های وجود شهدا بند کنم تا از این مرداب نجات یابم انگار نمی
شود.
وقتی از حالات روحی شهدا می نویسید ، منی که ادعای عشق به آنها را دارم
تنها خجالت می کشم …خجالت و خجالت . شاید از وقتی خودم را شناختم و شهدا را
شناختم ، تمام سعیم را کرده ام که شبیه آنها باشم اما … شاید تلاشم کم
بوده . حتما” کم بوده !
حتما” نتوانسته ام مثل آنها از خودم رد شوم.
حتما” نتوانسته ام مثل آنها خدا را ببینم.
حتما” نتوانسته ام معنای زندگی را مثل آنها درک کنم .
چرا زندگی هایمان با شهدا انقدر متفاوت است ؟ چرا رنگ و وبوی آنها را ندارد ؟
گفته اند شهید همت برای این که نفس خود را تربیت کند ، کف دستشویی را همیشه می شسته .
شهید چمران با اعضا و جوارحش قرار می گذاشته که او را در راه الهی اش یاری دهند و خسته نشوند .
شهید بابایی به کم ترین ها در زندگیش قانع بوده .
شهدا مهربان بودند ، خاضع بودند ، مقرب بودند ، ادراک بالا داشتند ، به
خدا خیلی نزدیک تر از ما بودند . زندگیشان زیبا بود. زیبایی نه از جنس نگاه
ما . امکانات و رفاه کامل و آخرین مد روز هر چیز . آنها طور دیگری
زندگیشان زیبا بود . آنها طور دیگری خوشبخت بودند . در سختی و خون و خاک و
درد و خمپاره و فشار و … ولی زیبا زندگی می کردند .
باید در خودم جستجو کنم که چرا با این همه رفاه بیشتر از زندگی شهدا ، زندگی من به زیبایی آنها نیست !
خدایا ! کمکمان کن زندگی و آخرتمان به شهدا نزدیک شود .
کمک کن در دنیا و آخرت با شهدا باشیم .
کمک کن عاقبتمان ، عاقبت شهدا شود .
کمک کن در این وانفسای زندگی هزار رنگمان ، راه ساده و یکرنگ شهدا را گم نکنیم .
كمك كن كه شهيد بشيم...
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
دل نوشته ,
:: برچسبها:
دل نوشته ,
شهدا ,
درد و دل با شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1241
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 10 خرداد 1393 |
نظرات (0)
|
|
گفت : بامـــــادرجمله بساز
گفتـــم : بــامــــادرجمله نمیسازند !
دنیــاوآخـرت را می سازند.
اما ما میگوییم:
جانــمان به فــدای مادرانی که با گذشت ازدردانه های زندگی خود
حسینی وزینبی عمل کردند
ودنیای ما را آباد
و تا ابد ما رامدیون خود کردند …
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
دست نوشته ,
:: برچسبها:
شهدا ,
مادران شهدا ,
شهيد گمنام ,
:: بازديد از اين مطلب : 1210
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : پنجشنبه 08 خرداد 1393 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ تولد: 15/9/1344
شهرستان: بهبهان
تاريخ شهادت: 18/11/1361
تو مي داني پدر و مادرت چقدر نذر و نياز كردند چند سال پشت سر هم به پابوسي امام رضا (ع ) رفتند تا خداوند تو را به آنها عطا كرد اصلا مي داني چرا نامت را غلامرضا گذاشتند مي داني وقتي خبر تولدت در كوچه پيچيد چقدر مردم خوشحال شدند و گروه گروه به منزلتان آمدند و تبريك گفتند حالا با اين بدن مجروح و تركش خورده و با اين حال و روز مي خواهي دوباره به جبهه بروي كه چه آيا به فكر پدر و مادرت نيستي اصلا فكر خدمت فقط در جبهه است پس پشت جبهه را چه كسي بايد اداره كند شهيد غلامرضا مظفري فقط سرش پايين بود و به حرف هاي گلايه آميز من گوش مي داد. پدرش كلافه ام كرده بود كه حداقل او را راضي كنم چند مدت ديگر استراحت كند. چندين نقطه از بدنش در عمليات طريق القدس به شدت مجروح شده بود و من مجبور بودم كه با او به اين شكل سخن بگويم . بعد از چند لحظه آرام آرام سرش را بلند كرد. آقاي سيد! شما چرا! مگر نمي دانيد كه من با دوستان شهيدم عهد بسته ام كه به آنها ملحق شوم . من مدتهاست كه دست از زندگي دنيوي كشيده ام ... من بايد به دوستانم بپيوندم . بعد از اين سخنان بغض آلود گريه امانش نداد چند روز بعد با همان پيكر مجروح و نحيف در حالي كه مقدار زيادي دار
و به همراه داشت به جبهه بازگشت و پس از چند روز در تاريخ 18 بهمن سال 1361 در عمليات والفجر مقدماتي مفقودالاثر گرديد و پس از سال ها غربت و گمنامي استخوانهاي مقدس او شهر بهبهان را معطر و در كنار ياران شهيدش آرام گرفت .
اداره تحقيق و پژوهش بنياد شهيد استان خوزستان
راوي : سيدابراهيم زينتي
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
:: برچسبها:
والفجر ,
عمليات طريق القدس ,
شهدا ,
خاطرات ,
راوي ,
روايتگري ,
:: بازديد از اين مطلب : 1056
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : سه شنبه 12 فروردین 1393 |
نظرات (1)
|
|
محمود رفيعي در سال 1337 در شهرستان بوشهر ديده به جهان گشود و زندگي سراسر نور خود را با لبخندي مهربان و شور و شوقي کودکانه آغاز کرد در حاليکه هفتمين پائيز زندگي را در حکومت ستمشاهي تجربه مي کرد راهي مدرسه شد و تحصيلات خود را تا اخذ مدرک فوق ديپلم ادامه داد محمود در زمان مبارزات امام خميني عليه حکومت پهلوي همدوش امت سلحشور در تظاهرات و راهپيمائي ها حضور يافت و چندين بار هم توسط نيروهاي ساواک دستگير و مورد ضرب و شتم قرار گرفت پس از اخذ مدرک کارداني به استخدام صدا و سيماي بوشهر درآمد و با شروع حملات ددمنشانه دشمن بعثي به مرزهاي ايران اسلامي به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شتافت و سرانجام در تاريخ 23/5/1367 در جريان عمليات مرصاد و در سن 30 سالگي و در آخرين روزهاي جنگ بر خوان نعمت الهي ميهمان شد پيکر پاکش نيز در گلزار شهداي بوشهر محله امامزاده به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید محمود رفیعی نجات
"و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل ا... امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون "
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی(ره) و درود بر ملت شهید پرور ایران و مردم قهرمان بندر بوشهر .سلام بر شما پدر و مادر عزیزم امیدوارم که حالتان خوب و خوش و خرم باشید از شما پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم می خواهم اگر من شهید شدم و به آرزویم رسیدم برایم گریه نکنید و خوشحال باشید زیرا گریه و ناراحتی شما دشمن را خوشحال خواهد کرد و روح من آزرده خواهد شد . از تمام خواهران و برادران شهید پرور بوشهر می خواهم که امام امت این امید دردمندان جهان را تنها نگذارند و برای طول عمر او دعا کنند و برای رزمندگان هم دعا کنند . دلم می خواهد در تشییع جنازه ام کسی برایم گریه نکند تا این ضد انقلابیون پی به واقعیت اسلام ببرند و با آغوش باز به اسلام برگردند . از منافقین می خواهم که با دیده باز به اسلام نگاه کنند ، از تمام مردم حزب ا... بوشهر می خواهم که رابطه خود را با سپاه و بسیج قطع نکنند و داوطلبانه به جبهه ها بروند و سنگرهای شهیدان را پر کنند زیرا بعد از جنگ با عراق نوبت جنگ با اسرائیل صهیونیسم است. پدر بزرگوارم باید مرا ببخشید چون سرپیچی من از فرمان شما زیاد بود و می بخشید چون راهی که رفته ام وقتی به آرزویم رسیدم آسوده و راحت باشید و پدر بزرگوارم از اینکه مرا به این سن رسانده اید متشکرم اجرتان با خدا . مادر عزیزم از اینکه زحمتهای فراوانی را برای من متحمل شده اید تشکر می کنم اجر شما هم با خدای توانا باشد . محل دفن با رضایت پدر و مادرم باشد .دیگر عرضی ندارم – خدمتگزار شما محمود رفیعی نجات . " خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار " 61/7/9
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عمليات مرصاد ,
وصايا ,
زندگي نامه ,
خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 1128
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 02 فروردین 1393 |
نظرات (0)
|
|
محمدرضا رحمتي فرزند سبحان در سال 1342 در روستاي نقنج شهرستان بيرجند پا به عرصه هستي نهاد. در کودکي قرآن و مسايل ديني را آموخت. دوره ي ابتدايي را در روستا و راهنمايي را در شهر گذراند. در اوج انقلاب و مبارزه با حکومت طاغوت همراه مردم در تظاهرات و راهپيمايي ها شرکت مي کرد.

پس از اخذ ديپلم در پايگاه بسيج روستاي سرچاه مشغول خدمت شد. بعد از آن در نيروي انتظامي (شهرباني سابق) ثبت نام کرد و در رشته علوم سياسي دانشگاه تهران مشغول تحصيل شد. وي بعد از استخدام ازدواج کرد که نتيجه آن يک فرزند پسر مي باشد.
او بارها براي مبارزه با دشمنان دين و ميهن به جبهه رفت و زماني که در تهران به سر مي برد از مجروحان پرستاري مي کرد. ايشان مرگ در راه خدا را افتخار مي دانست. سرانجام در تاريخ سيزدهم مردادماه سال 1367 در منطقه ي اسلام آباد غرب در سن 25 سالگي در عمليات مرصاد به دست منافقين کوردل شهد شهادت نوشيد.
پيکر پاکش پس از انتقال به زادگاهش طي مراسمي با شکوه تشييع و در روستاي نقنج به خاک سپرده شد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عمليات مرصاد ,
شهادت ,
وصيت نامه ,
وصايا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1186
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 3
|
مجموع امتياز : 8
تاريخ انتشار : شنبه 02 فروردین 1393 |
نظرات (2)
|
|
اینجا همانجایست که بـــــوی چادر خاکــــی مادر به مشام میرسد....
اینجا همانجایست که روضه ی ارباب و غریب الغربا؛غریبی را برایت معنا میکند...
اینجا همینجایست که چای روضه ی ارباب کنار یــــار گمنامت زمین گیرت میکند........
و اینجا همانجایست که گلم را گم کرده ام
واینجا همانجایست با یک دل سیر اشک و دیگر هیچ.......................
و اینجا قطعه ای از بهشت است....
:: موضوعات مرتبط:
دل نوشته ,
دست نوشته ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهادت ,
شرمنده ,
گمنام ,
عند ربهم ,
حضرت زهرا ,
انتقام سيلي مادر ,
مي آيم تا انتقام سيلي مادر بگيرم ,
:: بازديد از اين مطلب : 958
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 15
تاريخ انتشار : سه شنبه 27 اسفند 1392 |
نظرات (0)
|
|
با سلام خدمت دوستان عزیز امروز یه گوشه نما درست کردم با موضوع شهدا برای وبلاگ های ارزشی کد را از زیر برداشته و در کد قالبتون قرار دهید.
<!-- Start Gushe Nama by rahro313.ir -->
<script type="text/javascript" src="http://up.rahro313.ir/up/montaghem-fateme/heder/goshe/goshe11.js"></script><script src="http://up.rahro313.ir/up/montaghem-fateme/heder/goshe/goshe.js" type="text/javascript"></script><div style="display:none"></div></center>
<!-- End Gushe Nama by http://rahro313.ir -->
|
ادامه بنرهاي گوشه اي براي وبلاگهاي ارزشي لطفا كليك كنيد
:: موضوعات مرتبط:
موضاعات متفرقه ,
متفرقه ,
:: برچسبها:
گوشه نما وبلاگ شهدا ,
گوشه نما وبلاگ ,
گوشه نما ,
شهدا ,
بنر گوشه ای وبلاگ ,
:: بازديد از اين مطلب : 1739
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 7
|
مجموع امتياز : 34
تاريخ انتشار : چهارشنبه 13 آذر 1392 |
نظرات (0)
|
|
حجت الاسلام ماندگاري:
به مقام معظم رهبري عرض کردم، فلسفه ي چفيه شما چيست؟
فرمودند :
اگر دوستان مي دانستند که دشمن چگونه آماده شده است براي زمين زدن نظام و اسلام، هيچ گاه حالت رزم را از خودشان دور نمي کردند.
:: برچسبها:
شهدا ,
هفته بسیج ,
هفته دفاع مقدس ,
بسیجی ,
رهبر ,
:: بازديد از اين مطلب : 981
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : دوشنبه 04 آذر 1392 |
نظرات (0)
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشرالصابرین (سوره بقره آیه 150)
و هر آینه آزمائیم شما را بچیزی از ترس و گرسنگی و کاستن از مالها و نفسها و میوه ها و مژده ده شکیبایان را
"انا لله و انا الیه راجعون" نیست خدایی و بازگشت همه بسوی اوست.
خدا را شکر که مرا به این مکان مقدس کشاند، تا بتوانیم خود را بشناسیم و بسوی خود بازگشت کنیم .نمی دانم در این دم آخر که دقایقی به آغاز عملیات نماند. چه بگویم، چه دردهایی را بیان کنم: خداوندا مرا ببخش که همیشه به قهقرا می رفتم و نافرمانی تو را میکردم، نمیدانم چرا انسان هر چیزی که خواب است از آن دوری می کند و هر چه برایش مضر است رو به آن می آورد،پدر و مادر عزیزم از اینکه مرا تربیت کردید قدردانی می کنم و از اینکه شما را بعضی اوقات ناراحت می کردم عذر می خواهم مرا حلال کنید. از تمام کسانی که به آنان بدی کردم حلالیت می طلبم . پیامی برای مردم دارم گرچه من کوچکتر از آنم که نصیحتی کنم:
اما شما را به خدا قسمتان میدهم که همواره یارای امام باشید، این گوهری که در دستمان هست محکم نگه دارید همواره پشتیبان ولایت فقیه باشید،برای رزمندگان، برای مجروحین دعا کنید که همین دعاها باعث این پیروزیهاست. نماز جماعت، نماز جمعه، دعاهای کمیل و توسل را از یادتان نبرید، همواره در صحنه باشید که خدا با شماست. موسی نفس شوید، نفس خود را مهار کنید، تا دیر نشده توبه کنید، توبه ای نصوح. با یکدیگر اخوت برقرار کنید، با یکدیگر واحد باشید، تا هیچ ابرنکبتی نتواند بر شما غلبه پیدا کند، به خانوادههای شهدا سر بزنید. ای خانوادههای شهدا مطمئن باشید خون فرزندانتان ثمر خواهد بخشید، ای خانوادههای عزیز شهدا ما پیروان خونین خط حسین و شهدا هستیم.
پروردگارا ما را در هنگام شهادت ، اگر خود قبول کنی که این مرگ شهادت باشد، به روی امام حسین و امام زمان منور بگردان، مرا هر جا که صلاح دیدید دفن کنید و مراسم را سبک برگزار کنید، میخواستم بگویم برایم گریه نکنید اما این درست نیست گریه کنید البته برای امام حسین برای علی اکبر و قاسم گریه کنید . به اندازه 15 روز روزه قضا دارم و مقداری هم نماز خوانده نشده. دیگر صحبتی ندارم دعای به امام یادتان نرود، شعارهای محکم را یادتان نرود، پروردگارا عمر امام را تا ظهور حضرت مهدی(ع) طولانی بگردان
من الله توفیق
و السلام علیکم و رحمه الله
الحقیر فرهاد عباس پور
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ع--ل ,
شهدای شهر طالخونچه ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید عباسپور ,
شهدای طالخونچه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1105
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 18
تاريخ انتشار : چهارشنبه 29 آبان 1392 |
نظرات (1)
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
ان ا.. یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کاهم بنیان مرصوص
خدا مومنان را که در صف جها با کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می دارد. اینک که این نوشته را میخوانید، خود در میان شما نبوده و فقط یادی از من خواهد بود پس بگویم که عصر روزگار سخت و غریبی را میگذرانید . راه پر پیچ و خم و طولانی و توشه اندک، باید رفت و از این زندان با میلههای طلایی و فریبنده خلاصی یافت، مسلمانان زندگی کردن در این دنیا و عصر مغشوش و پر از فتنهها پایمردی میخواهد. هدایت از طرف خدا و صبر و استقامت میخواهد. امیدوارم خدا این توفیق را نصیب ما بگرداند که هدایت شده و به سوی او راه گیریم و از این ظلمتکده به منبع نور و صداقت و پاکی رسیده و از این سرچشمههای الهی سیراب شویم.
"بارالها" مرگ حق است پس معشوق من مرگم را در راه خود و برای رضای خود قرار بده.
خدایا تو میدانی که چگونه سالهای سال بر شهیدان کربلا اشک میورزیدم و همیشه از فکر اینکه در رختخواب جان دهم، برخود میلرزیدم.
خدایا اگر هزاران زبان میداشتم از شکر و ثنای تو عاجزم.
خدایا بر سرم منت نهادی که توفیق شرکت جهاد در راه خودت را به من عطا فرمودی.
اکنون سخنی دارم با امت و امام:
ای امام عزیز ای منجی ما، ای که نفس مسیحائیت روحی در کالبد بیجان و متعفن ما خلق ستمدیده دمید و ما جوانان را از گوشه انزوا بیرون آورد و به میادین جنگ روانمان ساخت ای اما عزیز، ای نائب بر حق آقا امام زمان(عج) همیشه در این غم میسوزم و خواهم سوخت که چگونه نتوانستم ملاقاتت کنم و از نور منورت، تاریکی و ظلمت قلبم بهره برد.
مادر مهربانم
خدا اجر جزیل و صبر جمیل به تو عطا فرماید. مادرم دنیا دار امتحان و آزمایش است. مادرم لحظه وصالم به الله فرا رسیده و من از دارد فانی به در می آیم مادرم من امانتی بودم که خدا به امانت پیش تو نهاد و تو باید صبور باشی که خدا صابران را دوست دارد.
خواهرانم زینب گونه باشید و قرآن را فرا گیرید و به دیگران نیز بیازمایید.
پدر عزیزم :
ای کوه استوار تو نیز صبور باش و شهادت مرا از الطاف خفیه الهی بدان و راهم را ادامه بده که همان راه اباعبدالله ، حسینبنعلی(ع) است.
بردارانم مسئولیت اصلی خون من به گردن شماست تا به آخر پشتیبان ولایت فقیه باشید. مساجد که سنگر اسلام و انقلاب است را پر کنید.از تمام خانواده و خویشان و نزدیکان طلب بخشش و التماس دعا دارم چون دعا مرحمی است بر زخم های روحم.
حال چند جمله ای به سفارش عرض میکنم:
چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم. دستانم را بیرون بگذارید تا راحتطلبان و دنیا دوستان بدانند که چیزی با خود به آن دنیا نمیبرم و مشتانم را گره کنید تا کافران بدانند که جسم بیجانم نیز نخواهد گذاشت حتی لحظهای آرامش بخود ببینند.
والسلام
منصور عباسپور
29/11/60
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه دار
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ع--ل ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ع--ل ,
:: برچسبها:
وصیت نامه ,
شهید ,
شهدا ,
شهدای طالخونچه ,
منصور عباس پور ,
:: بازديد از اين مطلب : 1172
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 14
تاريخ انتشار : چهارشنبه 29 آبان 1392 |
نظرات (0)
|
|
در بين مومنان (راد) مرداني هستند که: بر سر عهد و پيماني که با خدا بسته اند ،
صادقانه ايستادهاند . بعضي پيمان خود را به آخر بردند ( و به شهادت رسيدند) و عدهاي ديگر، در انتظارند! و هرگز تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود
ندادند . سوره احزاب آيه 23
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
دل نوشته ,
:: برچسبها:
شهدا ,
دفاع مقدس ,
شهدای شهرهای ایران ,
شهدای گمنام ,
شهید گمنام ,
عهد شهادت ,
:: بازديد از اين مطلب : 1039
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : دوشنبه 27 آبان 1392 |
نظرات (0)
|
|
نرم افزار دیگه ای که برای دوستان آماده کردم نرم افزاری هست با عنوان آیین دوستی و دوست یابی که مجموعه ای از احادیث و روایات ونظرات است در مورد چگونگی رفتار با برادران دینی و دوستان و...امید وارم که در راه حفظ ارزشها ودوستی ها به کار گرفته وباعث نزدیکی هر چه بیشتر دلهای این مردم شهید پرور به یکدیگر شود. یاحق
حضرت محمد (ص) : هرکس با دوستی خاندان پیامبر بمیرد شهید مرده است. ( البته دوستی اهلبیت نباید لقلقه زبان باشد ، باید دستورات اهلبیت (ع) عمل شود ) بحارالانوار جلد 27 صفحه 111
برای دانلود کلیک کنید
:: موضوعات مرتبط:
موضاعات متفرقه ,
متفرقه ,
:: برچسبها:
نرم افزار دوست یابی ,
کتاب موبایل ,
نرم افزار موبایل ,
شهدا ,
شهادت ,
دوستی با شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1206
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : یکشنبه 31 شهریور 1392 |
نظرات (1)
|
|
دیروز زنان را زنده به گور می کردند ... و امروز می گویند، زنان آزاد هستند....
تفاوت چندانی در دیروز و امروز حاصل نشده است جز اینکه دیروز جسم زن را می کشتند، و امروز روح او را.
دیروز جسم جاندارش را به خاک میسپردند و امروز جسم و روحش را به پستی شهوت می کشانند.
سخنی از شهیدان : مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را .
وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطراست.
شهید سعید زقاقی
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
دل نوشته ,
موضاعات متفرقه ,
متفرقه ,
:: برچسبها:
شهدا ,
بی حجابی ,
تن فروشی ,
بی عفتی ,
اوضاع جامعه آخرالزمان ,
:: بازديد از اين مطلب : 1102
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : پنجشنبه 28 شهریور 1392 |
نظرات (0)
|
|
تاريخ انتشار : چهارشنبه 27 شهریور 1392 |
نظرات (0)
|
|
نظام جمع پيش درآمد حضور اجتماعي نيرو بود براي
آمادگي اجراي مراسم صبحگاهي، دريافت خبر عمليات و توجيهات و توجهات خاص آن شب،
ملاحظه آداب شرکت در کلاسهاي تخريب و اسلحه شناسي، معرفي فرماندهان جديد گروهان ها
و گردان ها، تغيير سازماندهي، کنترل و بازبيني تجهيزات شخصي و رزمي افراد، آرايش
گرفتن براي شرکت در مراسم عيد و عزاي حسينيه گردان و نظاير آن. خبر برگزاري نظام
جمع به وسيله پيک اعلام مي شد و همه با پوشيدن لباس کامل نظامي و سر و وضع مرتب
ابتدا جلو چادر و يا محا سازماني گروهان به خط شده و بعد به ترتيب وارد ميدان
صبحگاه مي شدند. فرمانده گروهان يا معاون او به نيروها خبردار مي داد تا فرمانده
گردان بيايد و مراسم شروع شود و بعد فرمانده فرمان مي داد: از جلو، از راست نظام!
نيروها مي گفتند:«الله اکبر»، فرمانده:«به احترام الله و به احترام خون شهدا
خبردار!» نيروها:«اسلام پيروز است شرق و غرب نابود است، يا حسين!». در برخي از
لشگرها عبارت آخر که يا حسين بود فرق مي کرد برخي مي گفتند:«يا مهدي ادرکني»، «لبيک
يا خميني يا حسين است»، «يا زهرا» و .... و بعد چند مرتبه بشين و پاشو و سرانجام
آزاد باش که نيروها همزمان با باز کردن يک پا به اندازه شانه و کوبيدن محکم بر روي زمين و بردن
دست به پشت مي گفتند:«شهيد» و در پايان «بشين و برپا» صلوات مي
فرستادند.
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
شهدا-عملیات ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهدا ,
خاطرات ,
عملیات مرصاد ,
نظام جمع ,
:: بازديد از اين مطلب : 969
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : چهارشنبه 15 خرداد 1392 |
نظرات (0)
|
|
می خواست برگرده جبهه. بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی. بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند.
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست . . .
وقت نماز که شد، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم؛ دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد!خواستم بهش
اعتراض کنم که گفت: این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا نماز بخونند!!
دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم. خیلی زیبا، بجا و سنجیده جواب حرفِ بی منطق من رو داد . . .
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
داستان ,
:: برچسبها:
خاطرات ,
داستان ,
شهدا ,
دفاع مقدس ,
:: بازديد از اين مطلب : 1118
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 20
تاريخ انتشار : شنبه 07 اردیبهشت 1392 |
نظرات (0)
|
|
شرايطي که رزمندگان در آن قرار داشتند، در
برقرار کردن ارتباط و تند و کند شدن آهنگ مکاتبات بي تأثير نبود، مثل مواقعي که در
اردوگاه هاي تاکتيکي يا خطوط مقدم و پدافندي بودند در چنين وضعيتي يک نامه که براي
يک نفر مي آمد همه احساس مي کردند براي آنها نامه آمده است، چون غير از وابستگي
محلي که در شهر داشتند و معمولا بچه محلها همه با هم بودند، حس خانواده ها اين بود
که آنها از هم جدا نيستند، و چون ارتباط هم يک ارتباط معنوي بود، اکثر نامه ها هم
از حيث کليت هم از جهت سطح اين قابليت را داشت که در جمع خوانده شود، بچه ها هم
مضايقه نداشتند و جز مواردي که از اشخاص نام برده شده بود. از اول تا آخر را با
صداي بلند براي همه مي خواندند.
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
شهدا-عملیات ,
عملیات مرصاد ,
:: برچسبها:
شهدا ,
خاطرات ,
لبخندهای پشت خاکریز ,
:: بازديد از اين مطلب : 1006
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : شنبه 10 فروردین 1392 |
نظرات (0)
|
|

شهيد جعفر طهماسبي پور، فرزند علي اصغر در سال 1334 در اردبيل به دنيا آمد. وي به خاطر حضور در جبهه، از كلاس چهارم دبيرستان ترك تحصيل نمود. در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران درآمد. و مدتي بعد مسوول پرسنلي تيپ عاشورا شد. در سال 1362 در جزيره طلاييه، بعد از اسارت، به دست نيروهاي بعثي به شهادت رسيد. وي همچنين متاهل و خيلي.....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
عملیات کربلای 1 ,
:: برچسبها:
شهید جعفر طهماسبيپور ,
طلاییه ,
دفاع مقدس ,
نرم افزار زندگی نامه شهدا ,
شهدا ,
شهادت ,
شهدای ایران ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهداس اصفهان ,
عملیات کربلای 1 ,
:: بازديد از اين مطلب : 1121
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : پنجشنبه 26 بهمن 1391 |
نظرات (0)
|
|
سلام خدمت تمامی عزیزان دوستدار شهدا وتمامی هم شهریان عزیزمامروز براتون یه کتاب الکترونیکی برای موبایل گذاشتم که موضوعش وصیت نامه ها وزندگی نامه های شهدای شهر طالخونچه است که در همین وبسایت هم میتونید مطالعه کنید ولی برای راحتی و در دسترس بودن آنها را به صورت کتاب الکترونیکی جاوا براتون قرار دادم.یه قولی هم به دوستان بدهم اگر شهدا توفیق بدهند به زودی کتاب اکترونیکی وصیت نامه و زندگی نامه سرداران
شهید دفاع مقدس به ترتیب عملیات را برای دانلود آماده خواهم کرد .
برای دانلود کلیک کنید
توضیح:نرم افزار جاوا بوده وروی اکثر گوشی هایی که جاوا را پشتیبانی می کنند نصب میشود ضمنا برنامه گوشی های لمسی را هم پشتیبانی میکنه
:: موضوعات مرتبط:
موضاعات متفرقه ,
متفرقه ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهدای طالخونچه ,
کتاب شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1219
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 285
يك روز شهيد عباسي به من گفت: دوست داري برويم ملاقات حضرت امام. گفتم: بله. رفتيم مشهد بعد متوجه شدم كه فقط فرماندهان عملياتي به ديدار امام مي برند. گفتم: عباسي پس مرا نمي برند. گفت: تو چكار داري من تو را مي برم. فكر مي كنم شهيد چراغچي ثبت نام مي كرد. به شهيد چراغچي گفت: ايشان معلم دوست و همرزم و معاون بنده در جبهه...
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه م--ی ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
سردارشهیدمحمدعلي عباسيمايوان ,
شهادت ,
شهدا ,
شهدای شهر طالخونچه ,
شهدای ایران ,
دفاع مقدس ,
زندگی نامه شهدا ,
وصیت نامه شهدا ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1146
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 50

زندگينامه :
نام پدر : محمد
محل تولد : شهرستان مشهد
تاريخ شهادت : 24/07/63
محل شهادت : ميمک
مسؤليت : رزمنده
شغل : محصل
عضويت : بسيجي
گلزار : بهشت رضا
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شههیدمحمد صبوريراد ,
شهدای مشهد ,
دفاع مقدس ,
شهدای طالخونچه ,
وبسایت شهدا ,
شهدا ,
شهادت ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1123
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 25
|
|
|