آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : kamkidaghmiyab


بسم ربّ الشّهداء والصّديقين

زندگينامه شهيدجيرائيل ملّتي مياب(شهيدي ازشهرستان مـــــــرند)



مطلب را در ادامه دنبال بفرمایید....

 



:: موضوعات مرتبط: خاطرات ودلنوشته ها , دل نوشته , آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه م--ی , آشنایی باشهدا وصیت نامه , وصیت نامه م--ی , موضاعات متفرقه , نامه های شهدا ,
:: برچسب‌ها: وصیت نامه شهدا , شهدا , زندگی نامه , شهید جبرائیل ملتی ,
:: بازديد از اين مطلب : 1658
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : شنبه 18 اردیبهشت 1395 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محسن

نام: احمد

شهرت: ریزی

نام پدر: بختیار

تاریخ تولد: 1341

محل تولد:  وينيچه

تاریخ شهادت:  22/1/1362

محل شهادت: پاسگاه شرهاني

محل دفن: گلستان شهداي وينيچه


خوشا آنان که جانان می شناسند        طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان        شهیدان را، شهیدان می شناسند
علیرضا قروه

   شهيد احمد ريزي در سال 1341 در محله وينيچه، يكي از محله‌هاي شهر ديزيچه متولد شد. خانواده او از راه كشاورزي امرار معاش مي‌كردند و مانند اكثر كشاورزان با روزي حلال و دلي مملو از مهر خداوند، زندگي را می¬گذراندند. هنوز هم كوچه پس‌كوچه‌هایي كه به مدرسه كشاورز منتهي مي‌شود، رفت و آمد او را به اين دبستان به خاطر سپرده‌اند. نمي‌دانم چند نفر شهيد را اين مدرسه در دامان خود پرورش داده است؟ ولي اين را مي‌دانم كه هنوز هم از در و ديوار اين مدرسه مي‌شود بوي شهدایش را استشمام كرد........



مراجعه فرمایید به ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه چ--ر , آشنایی باشهدا وصیت نامه , وصیت نامه چ--ر , شهدای دیزیچه ,
:: برچسب‌ها: شهدای دیزیچه , شهدای اصفهان , وصیت نامه شهدا , وصای , زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1589
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 22
تاريخ انتشار : سه شنبه 02 تیر 1394 | نظرات (10)
نوشته شده توسط : محسن

محمد در سال 1338 در روستاي زمان آباد زرين شهر پا به عرصه هستي نهاد.پدرش دامدار بود لذا خانواده در کوه هاي استان چهارمحال و بختياري زندگي مي کردند و تنها محمد و برادرش در روستا بودند.سال ها گذشت تا اينکه در جست و جوي کار روانه اصفهان شد و در يک کارگاه صنعتي به کار پرداخت.عشق و علاقه اش به خاندان طه به حدي بود که در ماه محرم در سوگ سيد شهيدان مرثيه سرائي و مداحي نمود. در سال 1356 به خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد.اما چندي بعد به فرمان امام از آنجا گريخت. سال هاي انقلاب، سال هاي پرالتهابي بود و محمد در اوج جواني در ميان هياهوي غريب مردم بر عليه نظام پهلوي سرگردان شد، چيزي نگذشت که او نيز به راه امام (ره) ايمان آورد و با مشتهاي گره کرده، فرياد مرگ بر شاه سر داد.

رحيمي پس از پيروزي انقلاب لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن نمود و يکسال غريبانه در کردستان بدون اطلاع دوستانش جنگيد.6 ماه در سال 1358 به لبنان سفر کرد اما با آغاز جنگ به ميادين نبرد حق عليه باطل شتافت و در عمليات فرمانده کل قوا از ناحيه پا مجروح گرديد در دوران نقاهت با دوشيزه اي مؤمنه پيمان ازدواج بست و سه روز بعد از ازدواج دوباره به جبهه بازگشت و در لشگر امام حسين (ع) و تيپ قمر بني هاشم (ع) با سمت فرماندهي گردان و فرماندهي محور نبرد با دشمن بعثي را ادامه داد.سال 1363 در عمليات بدر دو مرتبه مجروح شد.بعد از بهبودي به مشهد مقدس مسافرت کرد و با تضرع از هشتمين پيشواي شيعيان خواست که به زودي از شربت شهادت سيراب گردد و بالاخره جواز ورود به جمع شاهدان روز محشر را گرفت و در عمليات والفجر8 در منطقه فاو در حاليکه مسؤول محور عملياتي بود در سن 26 سالگي، بال در بال ملائک به آسمان پر کشيد.



:: موضوعات مرتبط: زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسب‌ها: شهدای زرین شهر , شهدای اصفهان , وصیت نامه شهدا , زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1093
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : دوشنبه 05 آبان 1393 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محسن
شهید سید احسان مسعودی علوی

بسم الله لارحمن الرحیم


یا ایهاالذین آمنو اهل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالکم خیرلکم ان کنتم تعلمون.

ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را به تجارتی سودمند که عذاب دردناک آخرت را  نجات بخشد دلالت کنم، آن تجارت این است که به خدا و رسولش ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این از هر تجارتی اگر دانا باشید برای شما بهتر است.

با درود و سلام بر مهدی موعود و یگانه منجی عالم بشریت و سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با یادی از شهیدان به خون خفته از صدر اسلام بر رزمندگان عزیز و قهرمان که از مال و جان خود گذشتند و در راه خدا قدم برداشتند، وصیت نامه خود را آغاز می کنم.

خدایا تو می دانی که من لیاقت شهادت را ندارم؛ با لطف و کرمت مرا ببخش و شهادت را نصیبم کن. آری، وای بر من، واقعا شرمنده و روسیاهت هستم. هر وقتی به فکر می افتم می گویم من چه کاری برای خدا انجام داده ام، ولی می بینم خیر یک بنده روسیاهم و من کوچکتر از آنم که پیامی برای امت شهید پرور ایران بدهم. ولی عرضم این است که امام را تنها نگذارید و مواظب باشید که این منافقین کوردل ظاهرا دوست و باطنا دشمن هستند و ریاست طلبند. مبادا لطمه ای به این انقلاب و امام بزنند.

مادر عزیزم، سلام عرض می کنم سلامی برخاسته از ته قلب و جایگاه صدق و خلوص، سلامی که در ذهنم یادآور مهربانی ها و عطوفت های باطراوت شماست، سلام به دوستی که همچون جویباری که مادام در حرکت است تا بتواند نهال مادری را آبیاری کرده و به سوی شاخه موفقیت سوق دهد. ای مادر مهربان تو برازنده مهری، تو روشنی بخش سوخته ای، تو آسمان ستاره ی دوستی منی. مادرم، با قلبی مملو از مهر و محبت، با چشمانی گریان و بوسیله قلمی لرزان، با قلبی کوچک و پاک ابراز می کنم که با تمام وجود دوستت دارم. می دانم که چقدر زحمت ها برایم کشیدی و با چه زجرها مرا ادب کردی تا بزرگ شدم. باید ببخشید که نتوانستم جبران این زحمت های شما را بکنم. اگر خطایی از من دیده اید مرا ببخشید و حلال کنید و شما ای خواهران و برادرانم، مرا حلال کنید هرچند که بسیار بدی از من سرزد. مادرم، در مرگ من ناراحت مباش و ناراحتی مکن و صبور باش چون خداوند صابران را دوست دارد. انسان صابر پیش خداوند خیلی اجر دارد. انسان روزی به دنیا می آید و روزی هم از دنیا می رود. پس چه بهتر که با تقدیم جان خود، بهشت جاودانه را خریداری کند و چه بهتر از رضایت خداوند. خلاصه اینکه انسان رفتنی است و کسی ماندنی نیست پس چه بهتر آنکه خود بسوی مرگ در راه خدا برود. مادرم، فرزند امانتی است نزد شما پس خوب است امانتی که پیش شماست آنرا در اولین فرصت به بهترین وجه آن به صاحب آن که همان خداوند است تحویل دهید.

 مادر جان، می خواهم همچون زینب (ع) باشی که غم رفتن برادر و پدر و کلیه مردان اقوام را تحمل کرد. همچون او که جلو رویش سر برادرش امام حسین (ع) را از بدنش جدا کردند به گلوی طفل شش ماهه پسر برادرش تیر زدند و طفل وی را از او گرفته و 72 تن از بهترین یارانش را از دست داد. ولی صبر کرد و زینب بودنش نیز بخاطر صبرش بود.می خواهم همچون مادر وهب باشی که وقتی سر فرزندش را بریدند و به طرف او انداختند او را بوسید و به طرف دشمن انداخت و گفت من چیزی را که در راه خدا داده ام هرگز پس نخواهم گرفت.مادر بدان نزد خدا اجری عظیم خواهی داشت اگر شهادت نصیبم شد یا اگر مفقود الاثر یا مفقود الجسد شدم بیاد هزاران مفقود بیفتید و برای آان گریه کنید، اگر سر نداشتم به یاد عاشورای امام حسین (ع) بیفتید و برای او و یارانش گریه کنید، اگر دست های من قطع شد به یاد حضرت ابوالفضل باشید و برای آنان گریه کنید و اگر شهید شدم من را در کنار دیگر شهدا دفن کنید.

آنقدر به جبهه میروم و میجنگم تاشهیدشوم.ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد، ای جوانان نکند در غفلت بمیرید که امام علی (ع) در محراب عبادت شهید شد.ای جوانان، مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین (ع) در راه حسین و با هدف شهید شد.ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه ها جلوگیری نمائید که فردا در محضر او نمی توانید جواب حضرت زینب سلام الله علیها را بدهید که تحمل 72 تن شهید را نمود. برادران و خواهران استغفار را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست. همیشه به یاد خدا باشید، در راه او قدم بردارید. هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند، اگر چنین کنند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرتهاست. در جبهه حضور خود را ثابت نگه دارید و در امام بیندیشید و سعی کنید عظمت او را دریابید و تسلیم او باشید و صداقت و اخلاص خود را حفظ نمایید و اگر فیض شهادت نصیبم شد آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نگردند اما باشد که دماء شهدا نیز آنها را متحول کند و به رحمت اللهی نزدیکشان گرداند.

سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگوئید که تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر اورا خالی نکم تا موقعیکه پرچم سرخ حسینی در تمام جهان طنین افکند و همه احکام اسلامی در زیر پرچم امام زمان (عج) به اجرا درآید. و کلام آخر اینکه از قول من از کلیه دوستانم و رفقایم حلالیت بطلبید و از آنان بخواهید که مرا حلال نمایند. از همه فامیل های عزیزم می خواهم که اگر بدی در حق آنها کردم از سر تقصیرات من بگذرند و مرا حلال کنند.

والسلام

به امید پیروزی رزمندگان اسلام

سید احسان مسعودی علوی 1364/11/17



:: موضوعات مرتبط: آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه م--ی , آشنایی باشهدا وصیت نامه , وصیت نامه م--ی ,
:: برچسب‌ها: شهدای علوی , شهدای روستای علوی , وصیت نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 909
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : چهارشنبه 02 مهر 1393 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محسن

شهید حسین ظهرابی


آن شهید بزرگوار در سال 1347 در یک خانواده مومن و زحمتکش در روستای ور سفلی به دنیا آمد. از سن 7 سالگی نماز و روزه اش را شروع کرد. او در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به منطقه بلند روستا رفته و مرگ بر شاه را نوشت و نیز هر کجا که می رفت این عبارت را می نوشت و فعالیت سیاسی زیادی در روستا انجام می داد. در خانه بسیار خوش اخلاق بود. وقتی که از مدرسه می آمد، درس هایش را می خواند و می رفت در مزرعه به پدرش کمک می کرد.

قبل از شهادتش یک بار از ناحیه پیشانی مجروح شده بود. پس از مجروحیتش مادرش به او می گوید: نرو جبهه. بمان درس هایت را بخوان. این جنگ که تمام شدنی نیست. او می گوید: مادر خدا نکند که جنگ تمام شود و من شهید نشوم. و نیز به زن برادر خود گفته بود: من خواب دیده ام که شهید می شوم ولی تو چیزی به مادر نگو. همچنین محل دفن خود را در گلزار شهدا مشخص کرده بود.

روز آخر که می خواست برود به مادرش گفته بود که حوله ای را که از مکه آورده ای بده می خواهم ببرم جبهه و خیلی شوق رفتن به جبهه را داشت. چند ساعت قبل از شهادتش به دست و صورتش خود حنا بسته بود و مقداری را در ساکش قرار داده بود و گفته بود که این را به مادرم بدهید و بگویید که تبرک است و نیز بگویید که پسرت در لباس دامادی شهید شده است.

این شهید والا مقام در سال 1364 در منطقه عملیاتی فاو در عملیات والفجر 8 به علت انفجار و فروپاشی سنگر به شهادت می رسد.

******

فرازهایی از وصیت نامه شهید:

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و بنام خداوندی که مسلمانان خواص را از لوص وجود کفار نجات می دهد و اول زندگی اش را با شهادت شروع و پایانش را با شهادت ختم می کند. خوشا به حال آنان که مرگ سرخ را شیرین تر از عسل دانستند و جانشان را در راه خدا قرار دادند و هیچ هراسی به دل راه ندادند.

ای امت عزیز!بدانید که ما هرچه داریم از امام و ایمانمان داریم و بدانید که چراغ هدایت ما امام زمان (عج) است. ای امت عزیز بدانید که اسلام با ایمان پیشروی می کند و ما قدرتمان در سلاحمان نیست. اگر قدرت در سلاح می بود، دشمن سلاحش افضل تر است بر سلاح ما. بلکه قدرت ما در ایمان ماست. و ایمان در قلبمان و قلبمان سینه هایمان است.

بار خدایا!تو را شکر می گویم که چراغ هدایت برای مردم برانگیختی و راه سعادت را به مردم نشان دادی تا مردم خود به تنهایی در دنیای فانی نسوزند و عاقبتی سیاه و سوزناک نداشته باشند.

برگرفته از :varshahid.ir





:: موضوعات مرتبط: آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه ز--ظ , آشنایی باشهدا وصیت نامه , وصیت نامه ز--ظ ,
:: برچسب‌ها: شهدای ورین , شهدای محلات , وصیت نامه شهدا , زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1100
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : جمعه 28 شهریور 1393 | نظرات (7)
نوشته شده توسط : محسن
شهید احمد جمالی زاده

 «بسم الله الرحمن الرحيم»

«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد ان رسول الله و اشهد ان على ولى الله»

بنام خداوند بخشنده مهربان شهادت ميدهم به وحدانيت خداوند كه خالق يكتاست و بعد از مرگ معاد را يقين دارم و كتاب و حسابى هست و آنجا تمام اعمال ما مورد حساب قرار مى‌گيرد و جزا و پاداش برحق است .

گواهى ميدهم كه 124 هزار پيامبر برحق و 12 امام دارم گواهى ميدهم كه محمد (ص) پيامبر ماست و رسول و فرستاده خداست جهت راهنمايى انسانها و من شيعه على هستم و مولا على (ع) را جانشين پيامبر ميدانم و بعد على (ع) و يازده فرزندانش كه به امامت مى‌شناسم و مذهب جعفرى (ع) دارم و معتقد به ولايت فقيه كه چراغ روشن جاده تاريك است از جان و دل قبول دارم و پذيرا هستم و با جان دل خريدارم اين راه را .

وظيفه خود دانستم و با چشم روشن و با گوش باز اين راه را رفتم و خواستم ادامه دهنده راه پاك شهداى عزيز باشم و در اين مقطع از زمان اين جانبازى را نوعى وظيفه ميدانم و به آن عمل كردم چون هدايت كنندگان من و امامان من اين راه را انتخاب كردند و خواستم به قطارى سوار شوم كه انتهايش همان ارزش و سعادت و كمال انسان است .

خدايا شاهد باش من نه به عشق بهشت و حوريانت اين راه را انتخاب كردم و نه ترس از عذاب و جهنم بلكه سنگينى انجام وظيفه را سبك كردم و رفتم كه نهايتا رضايت توست جلب كرده باشم و در صف عاشقان تو و بالان پرواز تو قرار گيرم كه براى شهادت، زمان برايم دراز نشود و گويى عقربه‌هاى ساعت سنگين و با حسادت من را منتظر نگاه داشته است تا ............

بارالها چنان قدرت ايمان بمن عطا فرما كه براى رضاى تو بجنگم و براى رضا تو مجاهدت نمايم و خدايا هدفم را خالص كن كه قدم از قدم بر ندارم مگر براى رضاى تو .

خاتمتا اميدوارم خداوند اين امام و اين رهبر عزيز را طول عمر عنايت كند تا حكومت تحويل خود امام زمان (ع) گردد و زمانى پيش آيد تا طبق فرمايش رسول الله (ص) جهاد بهترين تفريح باشد براى مومنان انشاءالله .

و اما توضيح اينكه اين وصيتنامه ضميمه وصيت‌نامه سابق است كه در منزل ميباشد و چيزى كه كم ميشود تعداد 4 قسط از قسط بانك كه مبلغ پنج هزار تومان ميباشد دادم كه از وصيت قبلى كم ميشود و مقدارى پول هم براى جبهه بود كه خودم آن را دارم كه مبلغ 8 هزار تومان آن را دادم و يك سال روزه و نماز براى من بخوانند ضمنا مقدار روزه و نماز در وصيتنامه گذشته توضيح دادم كه طبق آن عمل شود در آخر از خداوند صبر جزيل و آخرت براى تمام خانواده‌هاى شهدا دارم و اميدوارم كه رهبرى امام امت مقاوم باشد و خداوند همه ما را مرگمان را شهادت قرار دهد .

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«احمد جمالى‌زاده در تاريخ 15/4/1363»
برگرفته از:varshahid.ir



:: موضوعات مرتبط: آشنایی باشهدا وصیت نامه , وصیت نامه الف--ج ,
:: برچسب‌ها: شهدای محلات , شهدای ورین , روستای ورین , وصیت نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1015
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : شنبه 15 شهریور 1393 | نظرات (2)
نوشته شده توسط : محسن